داستان درمورد دختری به نام ناهید هست از بچگی علاقه به لباس عروس داشته وخیاط حرفه ای لباس عروسه. ناهید با پسری آشنا میشه قرار ازدواج میزارند درست وسط قول وقرارها ناهید احساس می کنه پاهاش حس ندارند به درخواست نامزدش دکتر می روند دکتر آزمایش می نویسه و درحین گرفتن جواب آزمایش ......

ژانر : داستان کوتاه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۱۰ دقیقه

مطالعه آنلاین داستان کوتاه لباس عروس
نویسنده : حمید درکی

ژانر : #داستان کوتاه

خلاصه :

داستان درمورد دختری به نام ناهید هست از بچگی علاقه به لباس عروس داشته وخیاط حرفه ای لباس عروسه. ناهید با پسری آشنا میشه قرار ازدواج میزارند درست وسط قول وقرارها ناهید احساس می کنه پاهاش حس ندارند به درخواست نامزدش دکتر می روند دکتر آزمایش می نویسه و درحین گرفتن جواب آزمایش ......

ناهید ازکودکی عروسک خیلی دوست داشت مخصوصا

عروسکهائی که لباس عروس برتن داشتند شاید نزدیک

به ۲۰ عروسک با دقت ووسواس بسیارازسالها پیش

نگهداری کرده بود وبرکسی پوشیده نبود که اواغلب

خودش برای آنها لباس می دوخت شاید به همین دلیل

دوزنده لباس عروس قابلی شده بود حتی درشب عروسی

دوستانش بعنوان ساقدوش وهمراه عروس، چنین لباسی

برتن می کرد وآرزوی بزرگش این بود که درشب

ازدواجش با لباس عروس حسابی خوش بگذراند وکلی

عکس های زیبا داشت درحالیکه لباس عروس برتن

کرده بود درآلبوم بزرگ پرعکس خود همانند یک مدل

زیبا خودنمائی می کرد تقریبا تمام لباس عروس با مدل

های ماهی وپرنسس وگل دارچه کوتاه وچه بلند عکس

گرفته بود. ولی یکدست لباس زیبای دست دوزبرای خود

کنارگذاشته بود تا شب عروسی با مختصردستکاری در

سایزآن بتواند بپوشد. بگذریم گذشته ازهمه اینها ناهید در

هنگام تحصیلی دردانشگاه هنر، دلباخته جمشید یکی از

دانشجویان خوش قد وقامت دانشگاه شده بود ورابطه

گرمی بین آنها بوجود آمده بود وتصمیمم قطعی برای

ازدواج داشتند وآماده می شدند تا به محض اینکه جمشید

بتواند شغل مناسبی پیدا نماید. جشن نامزدی را بدون

مخالفت والدین شان برگزارکنند. زینب دوست دخترخاله

ناهید دریک آموزشگاه توانبخشی بکارپرستاری و

مددکاری مشغول بود وبسیاررابطه صمیمانه ای مانند

دو خواهرباهم داشتند وازکلیه اسرارومکنونات هم با خبر

بودند. ناهید : زینب جون به نظرت جمشید موفق میشه

تا یک شغل آبرومند وپردرآمد برای خودش دست وپا

کنه؟ زینب : دخترجون اینقدربی تاب نباش جمشید مرد

با عرضه وانگیزه ایه آخه یکی نبود به شما دوتا آدم

رمانتیک بگه تورشته هنرم نون وآب درنمی آد. ناهید :

نه زینب جون شراره رو یادته زینب : کدوم شراره ،

سلطانی رومیگی ؟ ناهید : نه جونم همون موخرمائیه

که توجشن تولدت آوردم حسابی مجلس رو گرم کرد و

می رقصید. زینب : آره آره راستی می بینیش الان

کجاست؟ خیلی وقته خبری ازش نیست، ناهید : همینه

دیگه الان برای خودش حسابی نقاش قابلی شده وتابلوهاش

خوب فروش می ره حتی توکشورهای امیرنشین حاشیه

خلیج هم آثارش رفته وحسابی پولی به جیب زده حالا تو

به من‌میگی رشته هنرآب ونون نداره؟ زینب : حالا یکی

مثل شراره تونسته راهش روپیدا کنه ، دیگران چی یه

گوشه بیکارافتادند؟ ناهید : پری احمدی که یادته ببین

چطوردارقالی زده وفرش ابریشمی می بافه . زینب :

باشه قبول اما جمشید می تونه دارقالی بزنه یا نقاشی

بکشه ؟ ناهید : رشته ما تئاتره ، اون طفلک با توجه به

شرایط روزخب خیلی زحمت داره وبیشتراززحمت هم

شانس لازم داره تا بتونه ازتئاتربه سینما راه پیدا کنه و

برای خودش کسی بشه ، می دونی شاید ازهر۱۰۰ نفر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دانشجو، یکی ودوتا شانس داره بره جلوی دوربین،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینب : خب منم مگه چی میگم، اون می تونه الان بره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینما خودشو نشون بده، نمی تونه دیگه درگیرمی شد که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا حالا لااقل بعنوان سیاهی لشکرهم گریمش می کردند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بشکل یک گدای دوره گرد بره داخل صحنه. ناهید :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدجنس نباش جمشید بالاترازاین حرفها استعداد داره

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی اول باید یک شغل خوب پیدا کنه بعد بعنوان زنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تفریح شانس خودشو درسینما وتئاترامتحان کنه . آن دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرگرم گفتگو بودند که گوشی همراه ناهید زنگ خورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجمشید با خوشحالی زیادی به او گفت که کاری دریک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مغازه فرش فروشی عمویش پیدا کرده وازقرارمعلوم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می تواند روی کمک های فامیلش حساب کند. ناهید که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسیارخوشحال شد بعد ازپایان تماس روبه زینب کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وگفت : زینب جون مژده بده خانومی، بدوبروزود جشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامزدی من لباس شیک بخروببینم اون روزچی می کنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر؟ زینب که حسابی به هیجان آمده بود گفت : خدارو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شکرناهید جون برات خیلی خوشحالم حالا دیگرمی تونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به زودی لباس عروس خوشگلت روبپوشی، زود پاشو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بروتن بزن ببینم اندازه هست یا نه . ناهید : نگران نباش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اندازه خودمه ، بعد ازعروسیم می دم برای خودت شب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عروسیت بپوشی . زینب : ای دخترخاله بدجنس ، اولا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می دونم برای تو امکان نداره اون لباس روازخودت دور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنی، ثانیا من بیام لباس دست دوم چه عرض کنم والا ده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باردرمراسمهای نامزدی وشب عروسی دوست وفامیل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگیرم با خودم ببرم که چی بشه؟ همه اون لباس رومی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شناسند برای توئه بعد بگن زینب پول خرید لباس رو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداشت ازناهید اجاره کرده! ناهید: ای ناقلا من دوزنده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس بیام اجاره بدم به مردم، اینقدرهنرمنوپایین آوردی؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواهرم چند مترتوری وپارچه می خرم وصد برابر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قیمت خرید اونو می فروشم به مردم، حالا میای میگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هنرنون وآب توش درنمی آد؟ وخندیدن وآنروز گذشت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناهید هرروزشاداب وپرامید به زندگی ادامه می داد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حسابی لباس می دوخت وجهت تناسب اندامش ورزش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تنیس می کرد ولی گاهی اوقات دچارسرگیجه وضعف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عمومی بدن می شد. اما توجهی به این عوارض نداشت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وهمچنان فعال وشاد منتظرتعیین روز جشن نامزدی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود تا اینکه چند باردرپیاده روی ، بی اختیاربرزمین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

افتاد. بنابراصرارجمشید بنزد پزشک عمومی رفت ولی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تشخیص پزشک خستگی ناشی ازتحرک زیاد بود وبدون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تجویز هیچ داروئی اورا تاکید به استراحت کرد. مدتی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذشت ولی هرروز برضعف عمومی ناهید افزوده شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا اینکه به یک پزشک معالج متخصص اعصاب به نام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دکترپارسا مراجعه نمود وآزمایشاتی چند بنا به توصیه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پزشک انجام داد ومنتظرجواب آن شد . دراین میان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشید هم روزجشن نامزدی را مقارن سالروز تولد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناهید که حدودا ماه دیگربود تعیین کردند وبسرعت به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنبال مقدمات مراسم رفته وکم کم آماده توزیع کارت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دعوت مراسم عقد ونامزدی می شدند ودرست درروزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که کارتهای دعوت آماده تحویل به آنان بود جواب آزمایش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را به نزد دکتربردند، دکترپس ازمکثی طولانی با دیگر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک آزمایش ویژه سی تی اسکن مغزبرایش نوشت آن دو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دریک نگرانی حاد فرو رفتند وازپزشک توضیح خواستند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ولی دکترپارسا. ضمن دعوت به آرامش به آنان گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگذارید جواب این آزمایش را هم با شورای پزشکان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درمیان بگذارم تا بطورقطع تشخیص بیماری ونظرم را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اعلام کنم. جمشید با دستپاچگی ازتعیین روزمراسم جشن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نامزدی گفت که درهفته پیش رو بود دکتربه آنان گفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نظرم البته بسته به انتخاب وموافقت شما، تا جواب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آزمایش وتشخیص شورای پزشکی صبرکنید بهتراست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من الان هیچ گونه تشخیص روشنی ازبیماری سرکارخانم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ندارم واحتمال اینکه ایشان با این علائم وجواب آزمایشات

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

که آوردند، میان تشخیص ابتلا به ۲بیماری مردد هستم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما با انجام این آخرین آزمایش به صراحت جواب را به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شما خواهم داد، با اصرارناهید دکترپارسا به سخن آمده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت: تشخیص من بین یک تومورمغزی ویا بیماری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ام اس هست که می تواند احتمالا تومورخوش خیم مغزی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشد که دراین صورت جای نگرانی چندانی نیست اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صلاح می دانم مراسم جشن را با عرض تبریک فراوان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من به شما دو زوج خوشگل وبرازنده کمی به عقب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

انداخته شاید مجبورباشیم تا عملیات درمان را هرچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زودتر وفوری انجام دهیم ویا اینکه با صلاح شما، اگر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارای رابطه گرم ونظرقطعی جهت وصلت دارید وبرای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آقا مهم نیست که همسرش درکدام مرحله درمان بسرمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برد پس هرچه زودترمراسم را برگزارکنید. جمشید گفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قصد ما قطعی وغیرقابل تردید وتغییر روزمراسم هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اما ناهید به دکترگفت: لطفا ۲۰ دقیقه ما باهم مشورت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنیم وبعد تصمیمم خواهیم گرفت اما شما نسخه آزمایش را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدستم بدید جناب دکتروازابرازمحبت وتبریک شما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

متشکریم. آن دو به اطاق انتظاررفتند وبعد ازیک جر و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بحث نفس گیربلاخره ناهید توانست جمشید را راضی به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تعویق زمان جشن کند. پس جهت اجرای آزمایش تا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرحله جواب تشخیص بیماری صبرکردند ودرنهایت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جواب پزشکان ابتلای اوبه بیماری مهلک ام اس بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشید بعد ازشنیدن جواب آنان ، به کلی درهم فروریخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ودربرزخ تصمیمم بزرگی گرفتارآمد، آیا باید درکنارناهید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باشد وطبق قول وقرارآن دوتا لحظه شاید دم مرگ ناهید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را ترک نگوید؟ دراین صورت لازم است با اوازدواج کند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

و شاهد رنج او وچه بسا مرگ اوباشد. دراینصورت آینده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مبهم وشاید تاریکی درانتظارش باشد وهرچند این این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیمم می تواند شجاعت مردانگی اورا به رخ بکشد اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خوب می دانست که باید عمری را درمطب پزشک ودنبال

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارو ومواظبت ازناهید ازسربگذراند ویا اینکه راه دیگری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برگزیند وهمسردیگرجستجوکند سالهاست که دخترعمویش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منیژه چشم براه اعلام خواستگاری اومجرد مانده و با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وجود خواستگاران بسیار، فقط جمشید را دوست دارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبعید نیست به همین دلیل پدرش که عموی با تجربه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشید است ، او را درمغازه بعنوان صندوقدارمال خود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پذیرفته . جمشید دریک دوراهی عجیبی گیرکرده بود واما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناهید بطرزعجیبی هنوزدارای روحیه مناسبی بود واتفاقا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اوبه جمشید دلداری می داد وازاعتماد به نفس بالائی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برخورداربود. وبه معجزه اعتقاد فراوان داشت ومطمئن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود تا با ورزش ورژیم غذائی گیاهخواری وموتیشین و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

امید به درمان بیماری براثرپیشرفت های داروئی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پزشکی بتواند ازدام این بیماری بیرون رود وبه زندگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین وپرانگیزه ای برسد . اما ازدیگرسوء اگرنتواند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چه‌ ؟ هرچند جمشید را ازدل وجان دوست می داشت اما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اخلاق وانسانیت حکم می کرد تا اورا ازحق داشتن یک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگی شاد وزیبا محروم نکند، آن دوبعد ازکلی حرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زدن واشک ریختن ، مدتی را درکنارهم بسرعت بردند و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موافقت کردند تا یکی ، دوسال دیگرنیزصبرکنند تا نتیجه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درمان بیماری را ببینند ولی درمدت زمان بسیارکوتاهی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پاهای ناهید ازایستادن بازماند واورا به روی صندلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چرخدارنشاند، دیگرازکسی پوشیده نماند که امید چندانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به بهبودی ناهید نیست فقط بسته به روند پیشرفت بیماری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زمان ازقوانین عواطف درونی وعلاقه آن دوهرگز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تبعیت نمی کند وبا شتاب به راه خود ادامه می دهد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جمشید دیگرنا امید شده بود وکمتربه ملاقات ناهید می آمد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبلاخره بدون تماس تلفنی با یک تکه نامه به ناهید بر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خلاف معمول که همیشه اورا عزیزم خطاب می کرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اینبارنوشت : خانم محترم ودوست عزیز برایتان از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خداوند متعال طلب شفای عاجل دارم . سپس بعد ازاین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عبارت کوتاه نوشت : جمشید . ودیگرهرگزسراغی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناهید نگرفت. ناهید که بسیاردلشکسته وافسرده، درحالیکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با عوارض بیماری دست وپنجه نرم می کرد وزندگی را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با ملال وغصه ورنج پشت سرمی گذاشت بجززینب،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کم کم کلیه دوستانش وحتی فامیلش اورا ترک کردند و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناهید پریشان دل ازنظرها پنهان ماند. تلاش زینب جهت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرستاری وهدمی با اونتوانست ازروند پیشرفت بیماری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جلوگیری نماید، زینب ازروی سهل انگاری به او خبر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مراسم ازدواج جمشید با دخترعمویش را درهمان شب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داد که ناگهان وقتی تاثیرحرفش را بروی ناهید دید متوجه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اشتباه خود شد ناهید به سختی ساکت وسرد به گوشه ای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خیره شد وتا دقایقی طولانی هیچ سخن نگفت تا اینکه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روبه زینب کرد وازاو خواست اورا نزدیک به خیابان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محل مراسم جمشید که درخانه مجلل عمویش برگزار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می شد ببرد. هرچه زینب التماس کرد تا این فکر را از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذهن ناهید دورسازد موفق نشد بلاخره تسلیم خواسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناهید شد واو را قسم داد تا هیچ عکس العملی نشان ندهد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبا خوردن چند قرص آرامبخش ومفرح زاناکس به آنجا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بروند. ناهید قبول کرد وبا هم راهی آن محله که نزدیک

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محل سکونت ناهید نیزبود رفتند ودرآن خنکای شب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به نزدیک محل چراغانی جشن رسیدند وسرد وخاموش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالیکه پتویی بروی پاهای ناهید انداخته بود‌. ایستادند.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعتی چند جمشید به همراه عروسش ازماشین پیاده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شدند وبعد ازاجرای مراسم وقربانی وذبح گوسفند داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانه رفتند با دیدن لباس عروس منیژه به ناگهان ناهید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنترل اعصابش را ازدست داد وفریاد زد: ببین زینب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین چطوردارم چوب می خورم وگریه کنان ادامه داد :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بخدا لباس عروسی که تنش بود رومن خودم دوختم، آخه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازبین این همه لباس عروس باید امشب این لباس دست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوختم تنش باشه، زینب چه خبره ؟ تو که نمازمی خونی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازخدا بپرس چرا باید اینهمه منوزجربده ، لباس دست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دوخت من چجوری به دست اون رسیده زینب .‌‌…

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینب ‌..‌‌.. بعد گریه تلخی کرد، زینب هم ضمن آرام

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کردن اوبا زحمت فراوان آرامبخش دیگری به اوخوراند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واو را به سرعت به خانه اش برد وتا سپیده صبح پیشش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماند . ناهید بینائی خودش را نیزازدست داد و دیگربه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زحمت می توانست تکلم کند. درچند هفته بعد شبی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زینب خواست تا به دیدنش برود ودرخواست عجیبی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او کرد. زینب که خصوصیات ورفتارناهید کاملا آشنا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود، چاره ای جزقبول آن نداشت اما درخواست ناهید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسیارعجیب بود، اززینب خواست تا لباس دست دوخت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبای عروسش را به تن اونماید واوچنان کرد، سپس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قسم یاد کرد که هیچوقت درخواستی اززینب نکند، وتا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایان عمربرطبق نصایح او، ناهید اززینب خواست تا او

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را درحالیکه موزیک مورد علاقه اش پخش می شود،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درآغوش بگیرد وگفت : می بینی که دشوارحرف

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می زنم وچشمام جائی رو نمی بینند وپاهام هم بکلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناتوان شدند، زینب جون دیگه ازبس وزن بدنم کم شده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لباس بکلی برام بزرگ شده وازتنم می افته، موزیک را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تا آخرزیاد کن تا بهتربشنوم، توروخدا زینب جون منو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند کن کف پاهام رو دورپاهای خودت بذاردرست شدم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل دختربچه های ۸، ۹ ساله ، دستت رو دورکمرم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حلقه کن وباهم برقصیم ، به روح خاله قسمت می دم این

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آخرین خواسته من ازتوست بیا با هم برقصیم بین موهای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرم تمامش ریخته وتاج عروس روسرم بزرگ شده و لق

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می زنه تا چشمام میفته پایین ، بیا باهم برقصیم زینب

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جون منو برقصون، تمام عمرم منتظراین لحظه بودم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با مرد زندگیم درشب عروسیم برقصم ، بیا دیگه شروع

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنیم . زینب درحالیکه به آرامی اشک می ریخت اورا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازصندلی چرخدارش بلند کرد ودستان خود را به دور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمرناهید حلقه کرد وهردوپایش را بروی دوپای خود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قرارداد وناهید با آخرین رمقی که دربدن داشت دستانش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

را به دورگردن زینب حلقه کرد وبا هم با موسیقی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مورد علاقه ناهید، رقصیدند …. آنشب اگرازلای پرده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پنجره به داخل اتاق نگاه می کردی، می دیدی که زنی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درحالیکه عروسکی را درآغوش گرفته به راحتی دارد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می رقصد . با به پایان رسیدن موسیقی ، آخرین نفس

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ناهید هم دیگربالا نیامد .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایان.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ام البنین

    ۱۶ ساله 02

    واقعا تحت تاثیر قرار گرفتم و اولین رمانی بود که گریه کردم

    ۳ هفته پیش
  • ملینا

    ۱۴ ساله 02

    بهترین رمانی که خوندم و همچنین ددست نویسنده درد نکنه و شماهایی که میگید رمانه چرته حتی تواناییشو ندارید که به این داستان فکر کنید جدا ار این ها رمان جالبی بود بنظرم🫂🦋💋🥹

    ۴ هفته پیش
  • یه بنده خدایی

    ۹۹ ساله 20

    خیلی چرت و پر بود

    ۲ ماه پیش
  • سوگل

    ۱۴ ساله 02

    خوب بود

    ۵ ماه پیش
  • setayesh

    12

    انقدر قلمش بده که انگار داری اخبار میخونی.و خیلی چرت و بی مفهوم بود و به قدری بد نوشته شده که حتی غمیگینتم نمیکنه

    ۵ ماه پیش
  • محمد حسین

    03

    خیلی بی خود بود می توانست بند بند بنویسد اما این کار را نکرد

    ۵ ماه پیش
  • M.m

    03

    قشنگ و ناراحت کننده

    ۶ ماه پیش
  • ایلار

    03

    افتضاح

    ۹ ماه پیش
  • مینا

    ۲۸ ساله 30

    قلم نویسنده و نوع نگراش اصلا جذاب نبود

    ۱۰ ماه پیش
  • ااااا

    ۲۰ ساله 00

    بد نبود ولی نپسندیدم زیاد

    ۱۲ ماه پیش
  • نسیم

    ۲۸ ساله 20

    بسیار چرت و بی مفهوم

    ۱۲ ماه پیش
  • ژیانا

    ۱۸ ساله 40

    خیلی چرت بود حیف وقتی که واسش گذاشتم🤮

    ۱ سال پیش
  • سامیه

    ۱۶ ساله 20

    خیلی غم انگیز و بد

    ۱ سال پیش
  • ناشناس

    10

    واقعا خیلی چرت بود کند زد تو اعصابم😫💔

    ۱ سال پیش
  • مهدی

    201

    درباره ام اس کاملا اشتباه نوشته من خودم ام اس دارم دوستانی هم دارم که ام اس دارن ولی به این شدتی که نویسنده نوشته اشتباههوقتی شما نویسنده عزیز می خواهید رمان بنویسید بهتر اول یکم پرس وجو کنید یا به ان

    ۲ سال پیش
  • ??

    180

    این رمان رو باید توی بخش تخیلی قرار بدن. منم ۶ ساله مبتلا هستم ولی مثل کسایی ک سالم هستن دارم زندگی میکنم و تازه توی خیلی مسائل موفق تر از بقیه هم هستم😂

    ۲ سال پیش
  • خیلی عالی

    05

    خیلی خوشحال شدم انشاالله همیشه شاد باشید

    ۲ سال پیش
  • ماهور

    01

    چه ربطی داره؟ رمان که واقعی نیست تخیلیه نویسنده هرچی دلش میخاد مینویسه ، مگه به اینه که هرچی توی دنیای واقعیه توی رمان هم همون باشه؟!

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.