داستان درمورد دختری هست که علاقه زیادی به نون خامه ای داره. عاشق مردی میشه که البته خواستگارش هست. دختر مادر مریضی داره که نمی تونه ازجاش تکون بخوره و خواستگار تاکید می کنه مادرش رو بزاره خانه سالمندان. دختره قبول نمی کنه و خواستگار رهاش می کنه و ادامه ماجرا...

ژانر : داستان کوتاه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۹ دقیقه

مطالعه آنلاین داستان کوتاه دختر نون خامه ای
نویسنده : حمید درکی

ژانر : #داستان کوتاه

خلاصه :

داستان درمورد دختری هست که علاقه زیادی به نون خامه ای داره. عاشق مردی میشه که البته خواستگارش هست. دختر مادر مریضی داره که نمی تونه ازجاش تکون بخوره و خواستگار تاکید می کنه مادرش رو بزاره خانه سالمندان. دختره قبول نمی کنه و خواستگار رهاش می کنه و ادامه ماجرا...

فریبا : بفرمائید اینم طبق معمول سفارش ۵ دونه نون خامه ای

خدمت شما …….. مریم : دست گلت درد نکنه فریبا جون ،

شیرینی فروشی شما توی شهرنمونست . فریبا : مرسی گلم : یه

دونه اضافه گذاشتم کامت روشیرین کنی …… مریم : زحمت

کشیدی عزیزم ، می دونی فرامرز عاشق این نون خامه ای

های شما شده …. هردفعه که قرار داریم ، براش می برم …..

فریبا : بخاطرهمین بروبچه های فروشگاه اسم تورو دختر نون

خامه ای گذاشتند ناراحت نشی یه وقت ازشون شنیدی …..

مریم : نه بابا ، ناراحتی نداره ، حق دارند این لقب رو بدن ،

چون هفته ای ۲ ، ۳ بارازتون همین نوع شیرینی رو می گیرم

شما هم لطف می کنید زیر نیم کیلو می فروشید ….. خدا

خیرتون بده . فریبا : خب این روزها همه چی گرون شده ،

شیرینی هم همینطور…. ما دیدیم که بچه کوچولوها پولشون

کمه واسه خرید ، تصمیمم گرفتیم ، اونا رو هم راضی کنیم .

مریم : ای جانم عاشق بچه ام …. مخصوصا وقتی موقع

شیرینی خوردن لب ودهنشون ، خامه ها ماسیده می شه……

خودشون هم خوردنی می شن …. فریبا : نگو که دلم می خواد

توفروشگاه این کوچولوهای با نمک هرروزبیان اینجا به

همشون تعارفی شیرینی بدم ولی خب دیگه ، ما هم کارگریم

باید منافع صاحب فروشگاه هارو تامین کنیم . مریم : خب

عزیزم، زود برم که فرامرزالان باید سرقراررسیده باشه ….

فریبا : راستی شیرینی جشن نامزدی وعروسی روحتما ازما

بخرگرون حساب نمی کنیم دختر…. مریم : حتما بروی چشم

خانوم …. چشمکی زد وخوشحال وخندان به پارک مرکزی

شهر، جهت دیدارفرامرزرفت ، فرامرز: چقدردیرکردی از کی

هست منتظرتم …. مریم : ببخشید ، آقامون عصبانی شدن از

دستم … وبه فرامرز شیرینی هارو تعارف کرد وفرامرز:

خیلی گشنه ام ، به موقع آوردی راستی یک خبرخوش ، وام

ازدواج داره جورمی شه ، مامان زهرا هم یه آپارتمان ۷۵

متری دو خواب برامون دیده مریم با خوشحالی گفت : دستش

درد نکنه ، رهن واجاره اش چقدره فرامرزجان !؟ فرامرز :

۱۵۰ پول پیش ، ماهی ۲تومن اجاره بها …. یه مقدار وام

داریم و‌ یخورده هم نقدی دارم ….. مامان زهرا هم کمک می

کنه. ردیفه …. مریم : چه خوب ، منم با وام ویه مقدارازقبل

جهزیه ، تقریبا ، آپارتمان رو پرازاثاثیه می کنیم . مامانم هم

طفلک زیاد اثاثیه نداره … فرامرز : مامانت چی ! ؟ قرار

نیست با ما زندگی کنه ….. قبلا به تو گفتم که مریم : فرامرز

جان ، مامان تنهاست ، بجزمن کسی رو نداره ، ازوقتی خدا

بیامرز پدرم فوت کرده ، من شدم همه کس اون . فرامرز :

نمی گم که ازفرزندی انصراف بدی ، اما آپارتمان کوچیکه ۲

خوابه است ، فردا بچه دارمی شیم زمان قدیم نیست که ۷ نفر

داخل یک اتاق زندگی کنند . مریم : خب می گی مامانم رو چی

کنم، نمی تونم ولش کنم بفکرخودم باشم ، اون زمینگیرشده .

با زحمت خودشو این وراون ورمی کشه . فرامرز: ببین مریم

جون ، واقع بین باش ، باید بفرستیم خونه سالمندان ، من به

زحمت مامان زهرا روبه این وصلت راضی کردم … گیر

کارم وجود مادرتوئه …. اول زندگی که نمی شه مثل پرستار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به اون برسیم . مریم : اولا درسته مامانم زمینگیره اما ، خودش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داره کارهای خودش روانجام می ده . فرامرز : بله نشسته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داخل سینی ، روی فرش خودش روسرمی ده این طرف و اون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

طرف . مریم : خب طفلک ، خورده زمین لگنش عیب پیدا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرده ، چند ماه طول می کشه تا بتونه سرپاشه ، ممکن برای

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مادرتوهم پیش بیاد. فرامرز : قبول دارم اما فعلا مادرشما

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وبال گردنه . مریم : چی می گی تو …. وبال گردن کدومه ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خودش مستمربگیره ازعهده مخارج خودش برمیاد … فرامرز:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ببین ، زن وشوهرمسائل خصوصی دارند، دعوا مرافه دارند ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مهمان میاد و میره ، منم که نمی تونم جلوی چشم مادرخانمم ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرهن عوض کنم برم حموم که … چرا نمی فهمی باید ببریش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خانه سالمندان . مریم : چی می گی ، اگرمادرخودت بود، همین

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیشنهاد رو قبول می کردی !؟ فرامرز : به ولله قسم آره ، می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بردمش ، اونجا کلی دوست وهم صحبت وهم سن وسالش هست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم : همین الان ببرش ، تا تنها نباشه دیگه …….

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرامرز: چرا چرند حرف می زنی تو، مریم جون قبلا کلی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بحث کردیم . مریم : چرا داری حاشیه می ری حرف آخربزن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرامرز: ببین عزیزدلم ، من قراره با تو ازدواج کنم نه مامانت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم : ازدواج ما توفرهنگ این کشورپیوند دوفامیل . فرامرز:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا هرچی …. مادرت نباید پیش ما زندگی کنه . مریم :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف آخرمنم اینه ، مادرم همه چیزمنه …. نمی تونم تنها یه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گوشه غریب رهاش کنم . فرامرز: تصمیمم با خودت ، یا من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یا مادرت . مریم : توحق تصمیمم داری ما که پول نداریم ۲ جا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اجاره کنیم ، یه عمرمادرم زحمت منو کشیده والان نوبت منه ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرامرز: اگرنظرت عوض شد ، یک هفته فرصت داری بمن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگی …. مریم : ضرب الاجل تعیین می کنی !؟ فرامرز : من

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگی می خوام برای خودم داشته باشم . مریم : خب برو

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بدست بیاراگرنداریش …… مریم این حرف رو زد وبا چشمان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پرازاشک ازفرامرزجدا شد و درحالیکه هنوز۴ دونه نون خامه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ای دردست داشت متوجه پیرزنی متکدی شد وآنها را به او داد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پیرزن : دستت درد نکنه ننه ، الهی تواین دنیا همیشه کامت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرین بشه . ۲تا نوه صغیر دارم ، اگربدونی چقدرخوشحال می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شن‌ اینارو بخورن مریم که بکلی ازلحاظ روحی بهم ریخته بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به او گفت : ننه جون ، منو دعا کن و گریه کنان ازآنجا رفت.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او نمی دانست که قضیه فرامرز را چگونه به مادرش بگوید،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تصمیمم گرفت تا دراین مورد برای مدتی حرفی به کسی نزند،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شاید فرامرز تغییر عقیده داده وهمه چی به خوبی وخوشی ختم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به خیرشود . چند روز و هفته ای سپری شد و دیگر فرامرز

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سراغی ازمریم نگرفت . او با دلی شکسته ، به دنبال بچه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدرسه هائی بود تا بتواند بعنوان معلم حق التدریس به آنان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریاضی یاد بدهد، اما بدلیل اوضاع مالی بد مردم ، کمتر شاگرد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت و روز به روز ازتعداد آنان کاسته می شد . تقریبا مریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به آخرخط رسیده بود ومستمری مادرش کفاف اجاره خانه و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زندگی آن دو را نمی داد . او به هردری زد نتوانست کار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مناسبی پیدا کند ، ساعات کاربسیار و دستمزد آن بطرز بی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رحمانه ای ناچیز بود . مریم که درآستانه ۳۰ سالگی بسرمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برد ، با خود گفت که باید قید ازدواج را بزند و به امید زندگی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مشترک با این شرایط جامعه ومعیشتی خود نباشد . او تصمیمم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گرفت به مادرش ماجرای بهم خوردن رابطه اش با فرامرز را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بگوید . هرگز درزندگی تا به این حد خسته وغمگین ونا امید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نشده بود . بارها مشاغل فروشندگی ومستخدمی وپرستاری را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ازسرگذرانده بود اما با این اوضاع مملکت وبعد ازآن نتوانست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به یک امنیت شغلی مناسب دست پیدا کند . آهی دربساط

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نداشت . وبعد ازیک روز دوندگی بسیارجهت پیدا کردن کار،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

راهی خانه شد … با خود گفت ، چگونه باید به مادرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توضیح دهد که ادامه این وضعیت برای هردوی آنان دشوار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وتقریبا غیرممکن شده است . به درب خانه رسید به سختی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرخود را به دیوارتکیه داد و دردل گفت : خدایا کمکم کن ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دیگرامیدی ندارم ، همه ازمن رو گردان شدند … با کلید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

درب را گشود و وارد خانه شد . مادرش درحال درست کردن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیردرداخل یک لگن مسی بزرگ بود ودرپیرامون آن چند

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیسه نایلونی مواد شیرینی پزی بود . مادرش خاتون خانم ، که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بانوی قابلی بود و درگذشته مهارت های زیادی درخانه داشت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دخترم اومدی ، این وسایل رو طاهره خانم آورده تا براش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیرشیرینی سنتی آماده کنم ، مریم : مامان جون ، مگه دستور

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شیرینی یادت مونده !؟ خاتون : آره مادر، مگر زن خانه دار

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میشه شیرینی پزی بلد نباشه ، چند جورخمیرنخودی ونون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برنجی ونون قندی ونون چرخی نون چایی براش آماده می

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کنم ، لطفا مادربرو روغن داغ رو برام بیار …‌‌ من که پا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ندارم اززمین بلند شم ، طاهره خانم برام گذاشت روشعله کم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گازورفت . مریم رفت وبا دقت به دستان ماهرمادرش خیره شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او به تمام معنا یک زن سالخورده جا افتاده بود . بوی ادویه

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکره آب کرده و وانیل و گلاب وزعفران ، فضای اتاق را پر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کرده بود، مریم بیاد دوران کودکی خود افتاد که چطورمادرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سینی های خمیرهای قالب زده را چرب کرده وبعد ازچیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خمیرها ، آنها را داخل فرکه بیشترشبیه یک سفینه فضائی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بود ، روی اجاق گازگذاشته وهرازگاهی آن سینی ها را در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرداغ می گرداند تا همه خمیرها ، پخته شوند . به مادرش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : مامان جون ، می تونی دستورپخت ومقداراولیه لازم و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ریزه کاری اونها رو به من بگی . خاتون با لبخند : آره دخترم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الان که همه دارند ازفروشگاه های شیرینی ماشینی می خرند ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ذائقه مردم عوض شده ، اما قدیما همه شیرینی خانگی درست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

می کردند که خیلی بهترازاین جورشیرینی های فروشگاهی و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کارخونه ای بود.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدیما ، همه چی حساب کتاب داشت . مریم فورا دست بکار شد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وکاغذ وقلم آورده جزئیات ونکاتی که خاتون برایش می گفت ،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

به دقت تمام می نوشت وچشم ازمادرش ودستان هنرمند خاتون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

برنمی داشت . طولی نکشید که خمیرها، قالب خوردند وآماده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پخت شدند، خاتون روی آنها را با پارچه توری کشید وگفت :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خب صبرکنیم تا طاهره خانم ازآن فرهای قدیمی ( گالوانیزه)

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فلزی بیاره …… مدتی بعد طاهره خانم با دو دست بازیکی از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن فرهای قدیمی روآورد وبه روی گازگذاشت تا حسابی داخل

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آن گرم شود وروبه مریم گفت : مریم جون قدرخاتون روبدون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ماشالله ازهرانگشتش هنری بیرون می ریزه ، کلامش هم که

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگم حسابی شیرینه ، کلی شعربلده …. خوش به حالت دختر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جون که مادرت اینقدر تواناست. مریم دست به کارشد وفورا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مقداری شیرینی برداشته داخل یک ظرف گذاشته وبه سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فروشگاه مرکزی شهربرد، فریبا متصدی فروش شیرینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رفت و به او گفت : شما می تونی برای من سفارش شیرینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنتی بگیری ، فریبا : اتفاقا کلی مشتری داریم که شیرینی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سنتی می خوان اما خب تا به حال اقدام نکردیم ، مریم : فریبا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جون می تونی برای من یه جا واسه فروش بازکنی …. لطفا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یه مقدار هم جهت تعارف همون کوچولوهای خودت بده.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فریبا : مجانی . مریم : آره حتما مجانی باشه ….. فریبا :

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عقلت خوب کارمی کنه ، دختر، فهمیدم چرا …. باشه . با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مدیریت صحبت می کنم ، خبرش رو تا فردا بهت می دم .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم : بسرعت دست به کارشد و درطی چند روز توانست

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بیش از۷۰ کیلو شیرینی خانگی متنوع ، خوش عطر وطعم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تهیه کرده و روانه بازار فروش کند . او به سرعت سفارش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

های زیادی دریافت کرد و کارگاه شیرینی پزی مجهزی را

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تدارک دید . خاتون که دیگر می توانست سوارصندلی چرخ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دارشود ، به او مشاوره می داد ، درطی فقط ۱۰ ماه ، مریم

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

توانست درکنارچند کارگر خانم ، مغازه ای افتتاح کند و با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بسته بندی های متنوع و زیبا ، به سایر شهرها هم مشتریانی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پروپا قرص پیدا نماید . او تبدیل به یک کارآفرین نمونه شد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خرید آپارتمانی توانست به زندگی خود سرو سامانی دهد و

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یک اتومبیل شاسی بلند نیز به طورثبت نامی برنده شد . چندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گذشت ، علی یکی ازکارگران او که کارپخش شیرینی را بر

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عهده داشت . با هوش ودرایت بسیار، پیشنهاد راه اندازی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چندین شعبه درگوشه وکنارشهررا داد. مریم با ابتکاربسیار،

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هرازگاهی شیرینی ها وپاستیل هایی با طرح هایی رنگارنگ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ومتنوع جهت کودکان کار ودست فروش ، همراه با بسته بندی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

زیبا، بدست آنان می داد ‌و بعنوان کارآفرین نمونه ، معرفی شد.

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روزی جهت سرکشی به یکی ازشعبات خود رفت وناگهان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فرامرز را درلباس خدمت فروشگاه دید با خوشحالی به سمت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

او رفته واحوال پرسی نمود، فرامرز درحالیکه سرش پایین بود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت که متاهل وصاحب یک فرزند است ودرکنارمادربیمارش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با همسری ناسازگار ایام سختی را می گذراند .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم مدتی بعد یک آپارتمان جهت نگهداری مادرفرامرز به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خرج شرکت خود تدارک دید و به همه پرسنل زیردست خود

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

گفت : وظیفه شرکت است که تاجائی که بتواند ، وسایل مورد

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نیازپرسنل زحمتکش را فراهم نماید ، ازاینرو کمک بسته های

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

معشیتی نیزبه خانواده ها ، تعلق خواهد گرفت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مریم هرگز ازدواج نکرد . اما اینک او خانواده بزرگتری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داشت .

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایان

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مهسا

    ۲۷ ساله 00

    عالی بود

    ۱ هفته پیش
  • فرانک

    00

    چه داستان با حالی بود،حس خوبی به خواننده میده،نباید دیگران رو زود قضاوت کنیم،ممنون از نویسنده

    ۳ هفته پیش
  • بهاره

    ۱۶ ساله 00

    اممم حصله تعریف ندارم ولی رمان خوبی بود و من از کوتاهی و مفهومش خوشم اومد امیدوارم شماعم خوشتون بیاد📚😁

    ۳ هفته پیش
  • (:نرگس

    00

    کارما چیزه عجیبیه واقعا ! ((:

    ۴ ماه پیش
  • حدیثث قاانووم

    10

    اووممم دوسش داشتممم

    ۵ ماه پیش
  • هستی

    10

    به عنوان رمان کوتاه بنظرم قشنگ بود و مفهوم خوبی هم داشت .

    ۵ ماه پیش
  • maede

    01

    خیلی چرت بود

    ۵ ماه پیش
  • پری‌ا

    ۱۶ ساله 10

    بنظر من آموزنده بود ولی خیلیی خلاصه طور بود درهرحال 9 دقیقه یا شاید کمتر وقتتون رو بگیره که ارزشش رو داره.:)

    ۶ ماه پیش
  • نازنین

    ۱۲ ساله 20

    رمان کوتاه و زیبایی بود و ارزش ی بار خوندن رو داشت 💜

    ۷ ماه پیش
  • مبینا

    ۱۸ ساله 00

    واقعا عالی بود

    ۸ ماه پیش
  • نفس

    ۱۷ ساله 00

    با معذرت ام اصلا رمان خوب نبود

    ۸ ماه پیش
  • فرشته

    ۳۹ ساله 22

    چرا برا من فقط یه قسمتش باز میشه 🤔🤨

    ۲ سال پیش
  • سارو

    60

    چون یک قسمته

    ۲ سال پیش
  • یاس

    ۲۰ ساله 30

    رمان خیلی کوتاهی بود منظورش هم همون از هر دستی بدی از همون دست میگیری

    ۲ سال پیش
  • ژیوار

    10

    عزیزم چون فقط یه قسم

    ۹ ماه پیش
  • Tahi

    10

    جالب بود

    ۱۱ ماه پیش
  • نفس

    ۲۲ ساله 31

    خیلی عالی بود واقعا هم همین طوره درواقعیت هم همینا وقتی احترام ب مادرت بزاری محبت کنی نیتت پاک باشه از فرش ب عرش میرسی دمت نویسنده اش گرم

    ۱ سال پیش
  • پری

    13

    رمانی که مفهوم خوب نرسانده بود واصلا رمان جذابی نبود

    ۱ سال پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.