در مورد پسری به اسم وحید ثباتی است که خیلی هم شوخ و به قول معروف کله شقه..!! توی عالم مجردی خودش با گروه دوستانه ای دارن خوش میگذرونده تا اینکه دخترعموش به اسم غزل برای ادامه تحصیل از شیراز به تهران سفر میکنه و علی رغم اصراری که برای رفتن به خوابگاه داشته اما بنا بر خواست عموش داخل خونه ی اونها مستقر میشه.. این موضوع باعث میشه تا وحید و غزل پا به دنیای احساسشون بگذارند…

ژانر : عاشقانه

تخمین مدت زمان مطالعه : ۴ ساعت و ۴۵ دقیقه

مطالعه آنلاین چقدر تنهایی بی رحمه
نویسنده : فاطمه خاوریان

ژانر : #عاشقانه

خلاصه :

در مورد پسری به اسم وحید ثباتی است که خیلی هم شوخ و به قول معروف کله شقه..!!

توی عالم مجردی خودش با گروه دوستانه ای دارن خوش میگذرونده تا اینکه دخترعموش به اسم غزل برای ادامه تحصیل از شیراز به تهران سفر میکنه و علی رغم اصراری که برای رفتن به خوابگاه داشته اما بنا بر خواست عموش داخل خونه ی اونها مستقر میشه..

این موضوع باعث میشه تا وحید و غزل پا به دنیای احساسشون بگذارند…

مقدمه:

خدا مارو برای هم نمیخواست

فقط میخواست همو فهمیده باشیم...

بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست

فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم...

تموم لحظه های این تب تلخ

خدا از حسرت ما با خبر بود...

خودش مارو برای هم نمیخواست

خودت دیدی دعامون بی اثر بود...

تو حتی وقتی هستی و دوری از من

نه میشه زنده باشم نه بمیرم...

- سلام مامان جان... فداتشم من نزدیک خونم دیر تماس گرفتی وگرنه میرفتم خرید میکردم حالا اگه خیلی واجبه برگردم..؟

- نه قربونت برم سر کار بودی خسته ای بیا خونه با بابات تماس میگیرم!

- چشم... فعلا!!

ماشینو داخل پارکینگ پارک کردم و به سمت ساختمان حرکت کردم حیاط بزرگ و دلبازمونو رد کردم و از چند پله بالا رفتم، درب شیشه ای که با چارچوب چوبی نمای جالبی به خانه

داده بود را باز کردم، روی راحتی قهوه ای رنگی که قفسه های چوبی پشت اون با سلیقه ی بی نظیر مامان چیده شده بود نشستم و به تابلوی سمت راستم که عکسی از طبیعت بود

خیره شدم و نفس عمیقی کشیدم که صدای مامانو شنیدم...

- اره بهادر فقط تورو خدا دیر نیای ما منتظریم... خداحافظ!!

- سلام مامان خوبین؟!

- سلام آقا... خسته نباشی کی اومدی!

- خیلی وقت نیست!!

از جا بلند شدم و گفتم: تا من لباسامو عوض کنم شما بی زحمت غذای منو بکش که خیلی گرسنمه!!

- صبر نمیکنی بابات بیاد..؟!!

- اگه زود بیاد چرا مادر من صبرم میکنم!

وارد اتاقم شدم و شلوار راحتیمو تنم کردم و تلفن همراهمو از جیب شلوارم بیرون اوردم و از پله ها پایین رفتم، مامانو مشغول چیدن میز دیدم به سمت میز غذا که میز و صندلی کرم

رنگ شش نفره بود رفتم، کمی کاهو از ظرف سالاد برداشتم و داخل دهانم گذاشتم و با خنده گفتم: فکر کنم شمام طاقت صبر کردن نداریا ...! راستی مجید کجاست؟

- امشب قرار بود مژده رو ببره رستوران مگه مثه توئه!!

پشت میز نشستم و گفتم: باز گیر دادی به من... اون زن ذلیله به من چه، بعدم شما خودت هزار باز نگفتی دهنت بوی شیر میده!!

مامان با حرص خواست حرف بزنه که صدای کلید انداختن بابا منصرفش کرد بابا با دست پر وارد خونه شد و به من که تقریبا از روی تنبلی فقط نگاش میکردم نگاه کرد و با تشر گفت:

پسر از کت و کول افتادم مگه داری فیلم سینمایی نگاه میکنی!!

با خنده از جا بلند شدم و نایلون خریدهارو از دستش گرفتم و گفتم: سلام بابا خسته نباشی... هعی دیگه سن و سال که بره بالا همینه دیگه با همین چندتا تیکه از کت و کول میافتین!

مامان خندید و بابا محکم زد پس گردنمو گفت: پیر مامانته!!

نایلون هارو روی اپن آشپزخونه که رو به روی میز غذاخوری بود گذاشتم و مامان با ناراحتی گفت:

زور وحید نمیشی چرا سر من خالی میکنی...!!

بعد رو به من که میخندیدم گفت: پیر عمته...!!

قهقهه ی بلندی زدم و بابا دستاشو با دستمال کاغذی خشک کرد و پشت میز نشست و مامان ظرف غذارو روی میز گذاشت و من هم با عجله پشت میز نشستم...!!

بعد از غذا با بابا به سمت راحتی هایی که طرف دیگه ای از سالن با رنگ سفید و قرمز چیده شده بود و میز بزرگ و قهوه ای رنگی پشت آن کنج دیوار که روی اون گلدون سفید با

گلهای قرمز و سفید و چند تا قاب عکس از عکسهای خانوادگیمون بود رفتیم و رو به روی تلویزیون نشستیم و بابا به گلدون تازه ای که روی میز مقابلون بود خیره شد و به مامان که

مشغول جمع کردن میز بود گفت: امروز چقدر خرج کردی خانوم من..؟!

خندیدم و گفتم: والا این گلدون که فکر میکنم صد، صدوپنجاه قیمتشه ما بقیو اطلاع ندارم درسته مامان؟!

مامان با خنده کنارمون نشست و گفت: گلدون قشنگیه مگه نه..؟ فروشنده میگفت تازه اومده اولین خریدارشم منم...!!!

گلدون شیشه ای و مکعبی بود که داخل اون فنرهای رنگی قرار داشت و مامان چندتا شاخه گل تک درون اون جا داده بود.

بابا گفت: اره قشنگه ولی به اون قیمتی که وحید گفت نمیارزه... بعدم احتمالا تو اولین و اخرین خریدارش بودی..!

سعی کردم جلوی خندمو بگیرم که مامان با ناراحتی از جا بلند شد و گفت: تو هم که فقط مسخره کن اصلا تو سلیقه نداری!!

بابا با خنده گفت: میدونم خانوم از وقتی تورو انتخاب کردم به سلیقم پی بردم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همون طور که تخمه میشکستم و فوتبال میدیدم زدم زیر خنده که بابا زد پس گردنم و گفت: زهرمار...تو چرا میخندی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا به جان خودم مونگول شدم بس که زدی پس گردن من!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جای اینکه بخندی برو کمک مادرت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با دلخوری گفت: لازم نکرده منت کشی کنی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم:اوه اوه هوا پسه میخوای من برم اتاقم باباجون؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-گفتم برو کمک مامانت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-ای بابا خب دارم فوتبال نگاه میکنم...مامان،افاق کجاست..؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-امروز مرخصی گرفته به مادرش برسه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شدمو گفتم چیکار کنم من..؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با بدجنسی نمک و فلفل پاش لوکس و ستی به دستم داد و گفت:اینو بزار روی میز ببین چقدر باشکوه میشه...اگه قیمتشو نمیدونی بگم..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد هم زیر چشمی بابارو نگاه کرد. به نمک و فلفل پاش خیره شدم و گفتم:فکر کنم همش آلیاژ نقره و نگینه..!خیلی هم شیکه..اینم مثلا حدود هشتاد نود پول دادین دیگه...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خندید و مامان با حرص گفت: ای بمیری تو که قیمت همه چیو داری مثل این خانومایی که هر روز بازارن...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-دیگه دیگه...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ته تغاری خونه بودمو یه جورایی فرزند دوم، برادرم مجید سی سال داشت و نزدیک دو ماه بود که با مژده نامزد کرده بود پسری خوب و دوست داشتنی بود و من وحید بیست و هشت سالم بود با

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

قدی بلند و چهارشونه و هیکلی متناسب، پوست سفیدی داشتم بلعکس مجید که به پدرم رفته بود و پوست سبزه داشت.چشم و ابروی مشکی و دماغ کوچک و قلمی و لبهای تقریبا قلوه ای، از

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نظر خودم و اطرافیان ادم متعادلی بودم نه زیاد شوخ و بذله گو و نه زیاد جدی و خشک، خودم این تعادلو میپسندیدم...! احساس خوشبختیو توی لحظه لحظه ی زندگیم حس میکردم و هیچ

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کمبودی توی زندگیم نداشتم وضع اقتصادی خوب و مناسبی داشتیم و در کل ادم سرخوشی بودم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا از جا بلند شد و گفت: شما هر روز سرحال و سلامت باش و خرید کن فدای سرت ولی نزار کلاه سرت بزارن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان پشت چشمی نازک کرد و گفت: خیالت تخت اگه من سر اونارو کلاه نزارم اونا سر من کلاه نمیزارن، حالا چطور بود؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نگاهی روی میز انداخت و گفت: سلیقه ی شما که بی نظیره از وقتی منو انتخاب کردی سلیقت اومد دستم...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان با حرص چپ چپ به بابا نگاه کرد و بابا همون طور که از پله ها بالا می رفت گفت: شبتون بخیر..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم: شب بخیر..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

روی تختم دراز کشیدم و مشغول بازی با تلفن همراهم شدم اتاق مجید کنار اتاق من بود و اتاق مامان و بابا انتهای یک راهروی باریک رو به روی اتاق ما بود. از پنجره بیرونو نگاه کردم مجید در

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حال پارک کردن ماشین کنار ماشین من بود، میدونستم از راه نرسیده می خواد بیاد کلی واسم از خودش و اعتماد به نفسش و طرز درست رفتار کردنش با مژده تعریف کنه برای همین تلفن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراهمو روی میز عسلی کنار تخت گذاشتم و پتورو روی تنم کشیدم و پشت به در خوابیدم که چند لحظه بعد اول صدای چند تقه که به در خورد به گوشم رسید و بعد صدای مجید که میگفت:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وحید...خوابی؟منکه میدونم بیداری نره غول پاشو کارت دارم...وحید...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بی توجه بهش دراز کشیده بودمو چشمامو بسته بودم که گفت: باشه... خوابی دیگه..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پایین تخت نشست و پتورو از پاهام کنار زد و مچ پاهامو محکم گرفت و مدام قلقلکم داد از جا پریدمو بالا و پایین پریدم و با خنده گفتم: ای بمیری به جان تو خواب بودم خب درست بیدارم کن...

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

جان وحید نکن...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو غلط کردم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه تو پای منو ول کن من فحشای رکیک تر از این به خودم میدم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید خندید و پامو رها کرد و گفت: خوبی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما بهتری انگار... نامزد بازی بودی مگه نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بی تربیت...رستوران بودیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فکر کنم دویست تومنی خرج کردی مگه نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کجا میدونی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیزی هست که من ندونم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید خندید و گفت: انصافا وحید قیمتا از کجا دستته؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با دستم به بینیم اشاره کردمو گفتم: از این جا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید خندید و گفت: باید بودی داداشتو میدیدی... مثل یه جنتلمن واقعی رفتار کردم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوب حالا مث اینکه دو ماه از نامزدیتون میگذره ها... تو هنوز داری خود شیرینی میکنی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خود شیرینی چیه دیوونه، دارم بهش ثابت میکنم تو انتخابش اشتباه نکرده..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اوکی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نگام کرد و گفت: مسواک زدی گرفتی خوابیدی؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم: بله اقای دکتر... دستشویی هم رفتم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به جان وحید فردا باز بیای مطب بگی دندونمو درست کن نه من نه تو! دندون رسیدگی میخواد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بله چشم حالا میری من بکپم یا تا صبح میخوای کنفرانس علمی بدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوابت میاد مگه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کم کم داره میره اگه تو نری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میخواستم امشبو تعریف کنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو تو دفتر خاطراتت یادداشت کن من بعد میخونم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مسخره میکنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه جان دکی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خب پس شب بخیر!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شب و روزت بخیر برادر... مسواک یادت نره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح نزدیک ساعت هشت از خواب بیدار شدم شلوار جین و پیراهن سفید رنگمو به تن کردم و کت مشکی اسپرتمو پوشیدم و مقابل ایینه ایستادم. موهای مشکی رنگمو شونه زدم و کمی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مرطوب کننده به دست و صورتم زدم، ساعت مچی اسپرت سفید رنگمو که صفحه ی گرد و بزرگی داشت به مچ دست چپم بستم و از پله ها پایین رفتم. مجید در حال خوردن صبحانه بود با دیدن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من گفت: به به علیک سلام اقا...تیپ زدی قربان خبریه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام صبح بخیر، نه بابا چه خبری باید برم سرکار مثل همیشه، منکه مثل تو دکتر نیستم یک روزم برم سرکار توی هفته کافی باشه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لیوان اب پرتغالو از روی میز برداشتم و نوشیدم که مجید گفت: توهم بازیگوشی نمیکردی درستو ادامه میدادی هفته ای یه بار میرفتی سرکار!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه قربونت مارو تا لیسانس بس، دکترا واسه شما نابغه هاست!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا نمیشینی... صبحانه برای بدن مفیده این هزار بار!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دکی جون پول برای بدن مفیدتره... زودتر برم در مغازه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بشین حالا صبحونه بخور بعد میری!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام پسرم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به به سلام آفاق خانوم خوبین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلامت باشی بشین چای بخور سرد میشه !!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم دستت درد نکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفاق به سمت اشپزخونه رفت و مجید گفت: وحید؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور که لقمه میگرقتم گفتم: هوم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینکه من همیشه کت و شلوار میپوشم و خیلی به قوانین پایبندم و چه میدونم به قول تو پاستوریزم...بده؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لقمه رو توی دهانم گذاشتمو توی چشماش خیره شدم که گفت: درد چته؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس عروس خانوم از این همه جنتلمن بودن به ستوه اومده بله؟؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نخیر... اصلا چه ربطی داشت؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- پس چرا پرسیدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هیچی بابا همینطوری بیخیال شو...!پاشو برو سرکارت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو هیچوقت بی دلیل سوال نمیپرسی برادر من، ولی در جواب سوالت عرض کنم پاستوریزه بودن بد نیست، بد اینه که طوری نباشی که طرف مقابلت میپسنده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه بخوای اونطوری باشی که طرف مقابلت میخواد و اون طوریم باشی که خودت میخوای باید چیکار کنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

فنجون قهوه رو روی میز گذاشتمو گفتم: خب حالا اینی که گفتیو یه بار ترجمه کن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وحید مسخره بازی در نیار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب...! متعادل باش برادر من... مث من نه زیاد جلف نه زیاد سنگین... ادم اگه توی همه چیز تعادلو حفظ کنه موفقه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چقدرم که تو موفقی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از جا بلند شدم و گفتم: خداحافظ اقای جنتلمن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به سلامت، یواش رانندگی کن باز گازشو نگیری... شنیدی وحید؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفشای مشکیمو به پا کردم و گفتم: اره بابا اره شنیده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی وارد مغازه شدم عطا شاگرد مغازه به سمتم اومد و گفت: سلام اقا وحید صبح بخیر!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام... چه خبر جنسا نرسیده؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه هنوز...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه برو به کارت برس!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت میز نشستم و مشغول بازی با کامپیوتر شدم که چند لحظه بعد عطا گفت: اقا اون زن و شوهر اون ماشین لباسشوییو پسندیدن، تخفیف میخوان چیکار کنم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تا حدی که گفتم تخفیف بده دیگه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

باز مشغول بازی شدم که خانوم خریدار گفت: آقا ببخشید ضمانتم داره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خانوم خیلی خوش اومدین... بله 36 ماه ضمانت داره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرد نگام کرد و گفت: نقره ای رنگشو ندارین؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- دیروز تموم کردم ولی از مارک دیگه دارم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه از همین مارک!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- فردا تشریف بیارین احتمالا واسمون میارن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ممنون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خواهش میکنم، به سلامت...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من بلعکس مجید اهل درس خوندن نبودم برای همین بعد از گرفتن لیسانس اون هم به زور و زحمت مغازه ی لوازم خانگیو راه انداختم اما مجید بعد از گرفتن دکتراش با کمک بابا مطب دندون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پزشکی باز کرد. من حتی از کار و درامدم هم راضی بودم..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- الو بله؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام خوبی وحید... کجایی تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام... مغازه چطور؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با بچه ها برنامه ریختیم واسه یه سفر چند روزه هستی یا نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما کار و زندگی ندارین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا از کی تا حالا کاری شدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- کی قراره برین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- یا فردا یا پس فردا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خبرت میکنم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه وحید فقط تا میتونی پول بیار!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- رامین مگه دستم بهت نرسه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگو تورو میبریم واسه اینکه خرج کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نفرمایین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه مشتری دارم خدافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظ جیگر!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر خانمی با ارایش غلیظ و تقریبا نامناسب وارد مغازه شد و همونطور که به وسیله ها نگاه میکرد رو به روی من ایستاد و دستای ظریف و باریکشو که با لاک صورتی زیباتر به نظر میرسید روی

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میز گذاشت و به منکه سرم زیر بود و به فاکتور ها نگاه میکردم خیره شد و هرلحظه سرشو نزدیکتر میاورد طوریکه نفساش به صورتم میخورد کلافه گفتم: عطا ببین خانوم چی لازم دارن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

عطا به سمت دختر جوون اومد و گفت: بفرمایین..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

دختر همونطور که به من خیره شده بود گفت: ماشین ظرفشویی دارین... با خودم گفتم حیف این دستا نیست که خراب بشه، مگه نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

میدونستم خریدار نیست از اون دختراییه که میخواد خودشو قالب کنه برای همین گفتم: عطا چرا وایسادی ببر نشون بده ماشینارو به ایشون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با وقاحت و پررویی نگام کرد و گفت: میشه شما خودتون اینکارو بکنین؟ به هر حال اطلاعاتتون بیشتره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با کلافگی از جا بلند شدم و از چند پله بالا رفتم، به سمت ماشین های ظرفشویی رفتم و گفتم: از این مارک داریم شش نفره هست از این مارک هم، هم شش نفره هست هم چهارده نفره قیمتش

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

هم که روش خورده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منکه تک و تنهام اخه شش نفره و چهارده به دردم نمیخوره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با نیشخند گفتم: یه نفر دیگه قابل ماشین داره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خدارو چه دیدی شاید دو نفر شدیم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آهان از اون نظر... به سلامتی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا میشه بیشتر توضیح بدین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی بگم اخه این مارک نمایشگر LCD داره، سیستم انتخاب برنامه و شش تا برنامه ی شستوشوی ترکیبی داره و مصرف آبش هم خیلی کمه همین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه عالی ولی قیمتش خیلی بالاس چقدر تخفیف میدین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- شما انتخاب کن یه جوری کنار میایم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منکه خودم نمیخوام واسه خواهرم میخوام داره عروسی میکنه اگه قیمت مناسب بدین شاید واسه خودمم برداشتم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی بتونم کم کنم بیست تومن!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیشترم کم میکنی شما آدم منصفی هستی کاملا مشخصه... من فردا با خواهرم مزاحمتون میشم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله تشریف بیارین!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به سلامت!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نفس راحتی کشیدم و کتمو به تن کردم که عطا گفت: آدم مریض احوالی به نظر میرسید!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- واسش دعا کن شما، یادت نره درو قفل کنی خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- به سلامت آقا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت چراغ قرمز ایستادم و شماره ی رامینو گرفتم و بعد از چند تا بوق صداش به گوشم خورد:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سلام بر بهترین رفیق دنیا!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام... مزه نریز، کجا میخواین برین سفر؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- والا بچه ها بین المان و ترکیه و لس آنجلس موندن..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باز مسخره بازی در آوردی تو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب احمق جان ما چند تا گدا گشنه کجارو داریم بریم؟ همین شمال خودمون دیگه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- غمت نباشه رامین جون خودم آلمان که سهله مریخ میبرمت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نوکرتم داداش ایشالا همیشه پولت به راه باشه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی خب من میام هر وقت خواستین برین خبرم کنید!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه داداش خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد خونه شدم و مژده رو دیدم که پشت اپن نشسته و مشغول خوردن قهوه است، با دیدن من لبخند زد و گفت: سلام وحید جان خوبی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام مژده خانوم ممنون شما خوبی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی مچکرم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

-تنهایین...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه... مجید رفته دوش بگیره مامان هم رفته مانتویی که تازه گرفته بیاره نشونم بده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مانتو هم گرفته پس...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چی گفتی...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی با خودم بودم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژده خندید و مامان از پله ها اومد پایین و گفت: وا... اومدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام نه هنوز تو راهم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژده باز خندید و مامان گفت: برو گمشو..!! و به مژده گفت: ببین مژده جان اینو خریدم هم جنس خوبی داره هم قیمتش مناسبه از نظر خودم قشنگ هم هست!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خندیدم و گفتم: مامان وضعت توپ شده ها!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چطور؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- از کی تا حالا سیصد هزار تومن واسه این مانتو مناسبه؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان گلدونو از روی اپن برداشت و من با خنده از پله ها دویدم بالا که داد زد: مگه اینکه دستم بهت نرسه، پسره ی فضول!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همونطور که پایینو نگاه میکردم محکم به مجید که تازه از حموم بیرون اومده بود خوردم و گفتم: هوی مگه کوری؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- روتو برم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام چه خبره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- هیچی بابا باز قیمت لو دادم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خاک بر سرت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چیکار کنم خو قیمتا دستمه! بعد لپ مجیدو کشیدم و گفتم: سفید شدیا همیشه برو حمام...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه مشغول خوردن دستپخت بی نظیر افاق خانوم بودیم که گفتم: آقایون، خانوما من فردا یا پس فردا از بین شما سفر خواهم کرد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

آفاق خانوم از اشپزخونه گفت: عه خدا نکنه مادرجون!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژده خندید و گفت: چرا؟! کجا به سلامتی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

منکه حواسم به بابا بود و دستش که نزنه پس گردنم گفتم: جای دوری نمیرم... شمال با بروبچ...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نگام کرد و با اخم گفت: بیخود تو مگه کار و زندگی نداری...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- زندگی چرا دارم سفر هم بخشی از زندگیه دیگه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا خواست بزنه که خیلی حرفه ای و باحال جاخالی دادم مژده و بقیه خندیدن و مجید گفت: هزار بار گفتم سفرو آدم با خانوادش میره آقای زبون دراز!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژده طعنه ای بهش زد و گفت: تو چیکار داری مثل تو خوبه؟! همش اتو کشیده..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید گفت: یعنی الان من برم سفر با دوستام اشکالی نداره؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه... چه اشکالی داره ولی هر چیزی به اندازش از نظر من ادم باید همه چیو تو زندگیش تجربه کنه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بدجنسی گفتم: اره مثلا منو مامان و بابا تصمیم گرفتیم واسه مجید یه زن دیگه بگیریم که داداشم دو زنه بودنو هم تجربه کنه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان بلند خندید و بابا باز چپ چپ نگام کرد که مژده با خنده گفت: عه عه میبینی مجید... اقا وحید من داشتم از شما حمایت میکردم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میدونم ولی ببخشیدا حرفتون اشتباه بود آدم همه چیزو هم نباید تجربه کنه تو زندگیش...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عجب...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان نگام کرد و گفت: حالا کی میخوای بری؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گفتم که یا فردا یا پس فردا، دو سه روزه زود برمیگردیم...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید با دلخوری گفت: برنگشتیم برنگشتی...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عه اینجوریه پس مژده قضیه زن دوم گرفتن هم منتفی شد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژده بلند خندید و گفت: چه بامزه ای بخدا...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابارو نگاه کردم و گفتم: حالا شما اجازه میدین بار سفرو ببندم...؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آخه تو مگه شخصیت نداری که با چند ارازل اوباش...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حرف بابارو قطع کردم و گفتم: عه آخه پدر من ارازل کجا بود همشون ادمن بخدا، خب میخوان یه سفر کوتاه برن دلشون باز بشه همین!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- توکه هر چی من میگم یه چی داری جواب بدی باشه برو بارتو ببند فقط یادت نره صبح منم بیدار کنی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با چشمای گرد نگاش کردم و گفتم: واسه چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من دل ندارم باز بشه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه زدند زیر خنده و مامان گفت: بهادر... خجالت بکش خودت الان داشتی میگفتی ارازل اوباش...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب خانوم من میرم که هم مراقبشون باشم هم یکم بهشون شخصیت بدم بد میگم مژده؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژده که از مامان جرات حرف زدن نداشت گفت: چی بگم والا...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید با خنده گفت: جدی میخواین با این خل و چل برین؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خل و چل چیه بابا این بچم فقط یکم ناقص العقله همین!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از لحظه ای که بابا گفته بود میخواد بیاد تا همین الان فقط بهش زل زده بودم که دیگه کفری شد و محکم زد پس گردنم و گفت: باز که خشکت زد بابا!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جدی گفتین میایین؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره بابا چی گفتم... ناراحت شدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

خواستم جواب بدم که گفت: به درک...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه باز خندیدن که از جا بلند شد و روی مبل های کرم رنگ سلطنتی که میز گرد هم رنگ خودش جلوی اون داشت و طرف دیگه ای از سالن بود رفت و نشست مامان با ناراحتی از جا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بلند شد و کنار بابا نشست و گفت: بذله گویی هم حدی داره اصلا از شوخیت خوشم نیومد!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من اصلا شوخی نکردم خانوم خشن من!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژده از جا بلند شد و گفت: آفاق خانوم دستتون درد نکنه!! بعد رو به مجید گفت: بسه دیگه چقدر میخوری ...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- منکه هنوز چیزی نخوردم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه بسه بیا بشین اون طرف...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید نگام کرد وگفت: میبینی روزگار منو...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده گفتم: جای دیدنیش مونده داداش هنوز اولشه...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مژده چپ چپ نگام کرد واسه همین گفتم: راست میگه چقدر میخوری پاشو دیگه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

تمام وسایل مورد نیازمو با چند دست لباس داخل ساک کوچیکی گذاشتم و به رامین پیام دادم: فکرکنم همسفر تازه پیدا کردیم که اگه بیاد حالتونم جا میاد...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد از چند دقیقه واسم فرستاد: همسفر؟! کی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اگه قطعی شد اومدنش که میبینیش!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مریض روانی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خودتی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وحید...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بیا داداش بیا که ایشالا بی وحید بشی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید داخل اتاق شد و گفتم: رسوندی خانوم پرنسسو...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- آره... پدرمو در اورده!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- در چه مورد؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو نمیتونی کمتر سوسول بازی در بیاری نمک بریزی؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وا... یعنی چی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه میدونم میگه باید اخلاقتو مثل وحید کنی که ادم کنارت روحیه بگیره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جون من...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

یقه ی پیراهنمو درست کردم و گلومو صاف کردم و گفتم: بیا حالا هی دست کم بگیر داداشتو...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- گمشو بابا من بهش گفتم من اخلاق خودمو بیشتر قبول دارم، گفتم وحید هنوز کلش بوی قرمه سبزی میده هیچیو هم تو زندگی جدی نمیگری مخصوصا شما خانومارو... اصلا

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مسئولیت پذیر نیست من اگه بخوام مثل اون باشم اول از همه باید قید تورو بزنم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- ای نامرد... اینجوری زیراب منو زدی... خیلی نامردی من اینطوریم...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نیستی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو بیرون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه بابا... سعی کن دیگه کمتر نمک بریزی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله چشم اصلا خانوم شما تشریف اوردن بنده لال مونی میگیرم خوبه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عالیه داداش، حالا جدی میخوای بری شمال؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه... شوخی میخوام برم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مسخره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- تو نمیای؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا میاد مگه، منکه میگم شوخی کرد نه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه میدونم مامان بزاره میاد از تو لارج تره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب حالا، نشین باز پای کامپیوتر تا صبح بخدا چشمات ضعیف میشه اصلا تو صبح تا شب با کی چت میکنی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بگم به کسی نمیگی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- قول میدی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره بابا بگو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- با سروناز..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید با تعجب کنارم نشست و گفت: سروناز کیه؟! وحید خریت نکن با این رابطه ها کسی به جایی نرسیده... چی میگی بهش؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سرمو پایین انداختمو گفتم: بهش گفتم دکترم... دندون پزشک... ادرس مطب تورو دادم... خیلی نازه مثل اسمش، خیلی دوسش دارم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چرت نگو وحید از اول با دروغ شروع کردی..! از این صفحه ی مانیتور چی ازش فهمیدی؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خیلی چیزا...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب به منم بگو... کیه این سروناز..

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لبمو گاز گرفتمو درحالیکه زور میزدم تا نخندم گفتم: نامزد کلاه قرمزی...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید با حرص وخنده بالشو محکم زد تو سرم و چندتا مشت هم حوالم کرد و از جا بلند شد و همونطور که به سمت در میرفت گفت: پسره ی بیشعور... انگار من مسخرشم، روانی، همون

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

لایقته..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بابا چت میکنیم که بیاد جهیزیشو از مغازه ی من جور کنه بالاخره باید یه جوری مشتری جذب کرد!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خفه شو وحید...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم....!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مجید از اتاق بیرون رفت که پنجره ی کامپیوتر باز شد و رامین واسم نوشت: سلام قرار شد فردا بریم راس ساعت هشت، دیر نکنی همه میایم جلوی خونه ی شما... راستی مهمون ناخونده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کیه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- سلام، باشه من امادم کاری ندارم صبح تماس بگیر باهام... مهمونمون یه خانومه..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- عه... داداش اگه از این برنامه هاست بگو ما هم جور کنیم خانومت تنها نباشه...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

واسش نوشتم: نه، خانوم من با وجود من تنها نیست خیالت تخت!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- مسخره بازی در نیار وحید... کیه؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- باشه واسه صبح سورپرایز بشی عزیز دل مامانت، فعلا بای بای!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صبح با صدای بابا از خواب پریدم. خشکم زد حاضر و اماده با لباس مناسب ساک به دست بالای سرم ایستاده بود، نگام کرد و گفت: مگه نمیخواستی بری مسافرت... پاشو دیگه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

چشمامو مالش دادم و گفتم: جان...؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جان و مرگ...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله... من الان اماده میشم فقط شما مطمنی میخوای بیای؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اره بچه بدو...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وارد سرویس بهداشتی شدم و دست و صورتمو شستم. بلوز و شلوار مشکی ساده مو به تن کردم و جلیقه ی مخمل سرمه ای رنگمو که یراق ساتن ابی داشت پوشیدم، ساکمو با سوئیچ و تلفن

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همراهمو برداشتم، ساعت اسپرت قهوه ای رنگ که صفحه ی مربعی داشت به مچ دست چپم کردم و دستبند چرمی قهوه ای رنگمو هم به دست راستم بستم و از پله ها پایین رفتم. مامان به

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

سمتم اومد وگفت: من هر چی میکشم از دست تو میکشم... اخه باباتو چرا راهی کردی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من راهی کردم؟ مامان من، خودت دیدی که خودش گفت میام، حالا بزار بیاد فداتشم یکم از اون شرکت هم دور میشه حال و هواش عوض میشه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- من ادم نیستم... فقط باید حال و هوای شماها عوض بشه؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

موهامو کنار زدمو گفتم:خب میخوای شمام بیا بریم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

محکم زد تخته ی سینم و گفت: خودتو مسخره کن... میگم شما که میخواستین برین سفر منو مجید و مژده رو هم میبردین چرا با دوستات اخه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا از حیاط داد زد: وحید زنگ میزنن بابا...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اومدم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- اینجوری که نمیشه شما تا نخندی واسه من نمیرم، بخدا اتفاقی شد دیگه شرمنده دفعه ی بعد با هم میریم باشه مامانم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- برو خودتو لوس نکن!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خب لحظه ی خدافظی نمیخوای بوسم کنی!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وحید برو...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورتشو بوسیدم و با خنده پیشونیمو بوسید و گفت: قربونت برم برو به سلامت... مواظب بابات باش، قرصاشو یادت نره بدی بخوره!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چشم خداحافظ!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مامان تا حیاط باهام اومد مجید نگام کرد و گفت: مواظب بابا باش!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا با تشر گفت: چی میگی تو؟ من با ید مواظب این باشم!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا قد کوتاه و هیکل تپل و بانمکی داشت، موهاش به سفیدی میزد و چشمای ریز قهوه ای داشت با ابروهای پهن مشکی، بینی گوشتی متوسط با لبای جمع و جور و پوست سبزه، مجید

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

صورت بابارو بوسید و گفت: مواظب وحید باشید... خدانگهدار!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با بابا به سمت بچه ها رفتیم، رامین به سمتم اومد و اروم گفت: چقدر دیر کردی..؟!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد رو به بابا گفت: سلام حاج اقا...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز و شروین هم به تبعیت از رامین با بابا سلام و احوالپرسی کردند و بابا گفت: من هنوز حاجی نشدم اقا رامین...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا دستشو روی شونه ی البرز گذاشت و گفت: بریم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- جان... کجا؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامین توی گوشم گفت: مهمون ناخونده ایشونن؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

اروم گفتم: بله...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- وای... خدا اخر عاقبتمونو بخیر کنه!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

وقتی به جاده چالوس رسیدیم بابا موزیکو قطع کرد و گفت: شماها یکیتون بلد نیستین بخونین...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من همونطور که حواسم به رانندگی بود گفتم: البرز صداش بد نیست!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- البرز شما بودی؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ولی صدای خوبی ندارم وحید شوخی میکنه!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخون!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- میگم بخون یه چیزی!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله چشم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز شروع کرد به خوندن:

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل یه فیلم کلاسیک قصمون سیاه سفیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

ساعت قرارمون باز رو دست کی خوابیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کفشای کدوم غریبه پشت پلکای تو جفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

کی بازم تو گوش قلبت شعر عاشقونه گفته

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

داری تو اغوش سردت دستای کیو میگیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

الکی واست کی تب کرد که داری واسش میمیری

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رویای دلخوشیتون از چه کابوسی خزیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

نور چشم کی شدی که رنگ قصمون پریده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

پشت صفحه داره بوی تند نامردی رو میده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

مثل یه فیلم کلاسیک قصمون سیاه سفیده

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

من ته قصه رو خوندم نقش تو شده خیانت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

حالا که سخته بمونی برو با خیال راحت

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه البرزو تشویق کردند و بابا با خنده گفت: صدای خوبی داری ولی شعر خوبی واسه خوندن انتخاب نکردی، یعنی الان وقتش نبود الان باید یه چیزی بخونی همه شاد شیم..!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه لبخند زدیم و البرز گفت: حاج اقا الان دیگه همه ی شعرای ما جوونا تو همین مایع هاس...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه... کی گفته من اصلا شعرام تو این مایع ها نیست درضمن من هنوز حاجی نشدم این هزار بار...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بله ببخشید..!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامین همونطور که میخندید گفت: البرز اون یکی شعرو بخون...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- بخدا اونو اصلا حفظ نیستم نمیشه همین ضبطو روشن کنید...!!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابا نگام کرد و گفت: وحید اگه خوابت میاد پاشو خودم بشینم!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

با خنده نگاش کردم و گفتم: شما بخواب قربون شکلت برم من قول میدم خوابم نبره...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بچه ها خندیدن و بابا سرشو به صندلی تکیه داد و گفت: من خوابم نمیاد واسه خودت گفتم...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بعد چشماشو بست و انگار که هزار سال نخوابیده باشه خوابش برد. بچه ها اروم میخندیدن و هر کدوم چیزی میگفتن که شروین گفت: وحید بابات شمال کاری داره؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه کاری...!؟

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- چه میدونم... گفتم شاید کاری داشته اومده!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- نه عزیز دل مامانت، اومده فقط به ما بیشتر خوش بگذره...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

البرز صورت بابارو نگاه کرد و اروم گفت: خوابه؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

بابارو نگاه کردم و گفتم: فکر کنم...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- خوش بحال بابات دلش از ما جوون تره!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

رامین شیشه رو پایین کشید و گفت: اره والا... ولی خب منم اینقدر پول داشتم دلم به یه نوزاد دوماهه تبدیل میشد...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

همه خندیدند و گفتم: هیس بیدار میشه چوب تو استینتون میکنه ها...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

- حالا کجا میریم؟!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

شروین به جای من در جواب البرز گفت: حتما ویلای حاج اقا دیگه...!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir

از ایینه نگاش کردم و گفتم: باز گفتی حاج اقا که...!!

دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir
شما به این رمان چه امتیازی میدهید؟
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.