رمان آتش افزار گمشده (جلد اول) به قلم sanaz-mf
داستان در رابطه با سه نیمه جنِ، این سه نفر هر کدوم در یه نقطه در ایران زندگی میکنن… اما با گذر زمان متوجه نیرو و قدرت های ویژه ای در وجود خود میشوند… هر کدام از آن ها که متوجه قدرت خود میشوند با استاد آشنا میشوند و آموزش میگرند که چگونه این قدرت و کنترل کنن… این سه نفر به طور ناخداگاه با هم رو به رو میشوند… وقتی هر سه آنها نزد استاد میروند متوجه میشنود شخص چهارمی نیز در کار است…
تخمین مدت زمان مطالعه : ۷ ساعت و ۲۲ دقیقه
ژانر : #تخیلی #معمایی
خلاصه :
داستان در رابطه با سه نیمه جنِ، این سه نفر هر کدوم در یه نقطه در ایران زندگی میکنن… اما با گذر زمان متوجه نیرو و قدرت های ویژه ای در وجود خود میشوند… هر کدام از آن ها که متوجه قدرت خود میشوند با استاد آشنا میشوند و آموزش میگرند که چگونه این قدرت و کنترل کنن… این سه نفر به طور ناخداگاه با هم رو به رو میشوند… وقتی هر سه آنها نزد استاد میروند متوجه میشنود شخص چهارمی نیز در کار است…
لغت نامه:
زاخار :دوست ،رفیق
کنترل کنندگان عناصر: در دوران گذشته مردم فکر میکردند زمین از چهار عنصر آب،باد ،خاک و آتش درست شده است .افسانه ای هم بوده موسوم به اینکه افرادی وجود دارند که میتوانند این عناصر را کنترل کنند وساکنین این عناصر (جن هایی که به یکی از این عنصر ها مربوط میشوند)از آنها فرمان میبرند.
آب افزار: کنترل کننده آب ، یخ و بخار
باد افزار :کنترل کننده هوا و باد
آتش افزار :کنترل کننده آتش و حرارت
خاک افزار :کنترل کننده خاک وسنگ وکانی ها
تایتان:استاد آموزش دهنده کنترل عناصر به کنترل کننده ها
هیپنوتیکا :کنترل ذهن از طریق هیپنوتیزم
لونا : ماه ، قمر
لوناتیک : دیوانگی ، حالت روانی که بر اثر ماه کامل به وجود میاد.
حفاظ ذهنی :حفاظی که با تمرکز وتمرین بسیار میتوان ساخت و صرفا برای جلوگیری از خوانده شدن ذهن توسط جن ها یا هر موجود دیگری است.
انتخاب آقای هابسن:آقای هابسن توی یه اسطبل کار میکرده وبه کسایی که اسب میخواستن یه حق انتخاب میداده؛یا اسبی که کنار درِ رو بردار یا اسب بی اسب!یعنی درواقع انتخاب نبودِ.اجباربودِ.برا همین به اینجور حق انتخاب دادن ها انتخاب هابسنی یا انتخاب آقای هابسن میگن.
آیناز: ماه ناز.
سپهر: آسمان.
نیلوفر: نام گلی به رنگ سفید.
پدرام: آراسته.
آمیتیس: نام دختر خشایار پادشاه هخامنش.
آرشان: نام پسر اردشین دومین پادشاه هخامنشیان
هامون: زمین هموار و بدون پستی... نام دریاچه ای در سیستان
قسمت اول:(نیلوفر)
یه بار دیگه با تمام قدرت تیغه های یخی رو به سمتشون پرتاب کردم ولی ازشون رد شد وبه صخره سنگی پشت سرشون خورد.
-اکه هی!
با بیچارگی به سپهر و آیناز نگاه کردم.اوناهم داشتن تمام تلاششون رو میکردن.
آینازهی فرت وفرت تند باد و گردباد واینجور چیزا میفرستاد وسپهر هم صخره میکند وپرت میکرد .ولی دریغ از یک اینچ جابه جا شدن.
آیناز:خاک تو گورم ! حالا چه غلطی باید بکنیم؟
سپهر درحالی که آروم آروم عقب میرفت با حرص گفت:اگه من اون فرزاد ع*و*ض*ی رو دیدم ! زندش نمیذارم ! مگه مرض داری وقتی بلد نیستی روح احضار میکنی؟ای خدا...
همون طور که عقب عقب میرفتیم یهو آیناز داد زد
آیناز: بچه ها اینا که جن نیستن!میتونیم قایم شییم.
ـ هر هر هر !همبرگر!اونوقت انیشتین جون فکر اونم کردی که تو این برهوت کجا قایم شیم؟
سپهر :ماشا الله هزار ماشا الله کورم که شدی نیلوجان! اینجا کوهستانه ! این همه سنگ گنده هست که میشه پشتش قایم شد مغز فندقی!
یه لحظه با خودم فکر کردم که چقد ماها باهم مهربونیم !!!خندم گرفت!
آیناز:باز خوبه من فکر میکردم فقط کوره نگو خلم شده من خبر ندارم.مرض به چی میخندی؟
همون لحظه چشمم خورد به تکه سنگی که روی سر آیناز معلق بود .سریع دستشو کشیدم که باعث شد بیافته روم وباهم نقش زمین شیم.پشت بندش سنگ همونجایی که آیناز وایساده بود محکم خورد به زمین
سپهر با دیدن اون صحنه با عصبانیت گفت :اینا هی دارن میان جلو تر اونوقت شما دوتا عین بز،عین مترسک مذرعه بابا بزرگ چراغ علی دارین بروبر به هم نگاه میکنین؟
آیناز:همه رو یه نفس گفتی؟تنفست تو حلق جی اف نداشتت.
تک خنده ای کردم کلا آیناز و سپهر همینجورین؛حتی تو موقعیت های بحرانی هم ول کن نیستن
به آیناز که روم لم داده بود گفتم :حاج خانوم جاتون راحته؟
بعد با لگد و پرتش کردم اونوَر:
-گمشو! لهم کردی !
آیناز : واااا! خودت منو کشیدی !
با عجله بلند شدم ودست آیناز و لباس سپهر وگرفتم و با سرعت شروع به دویدن کردم .نمیدونم چرا ولی اون ارواح خیلی سرعتشون کم بود.همین که به پشت یه صخره رسیدیم روبه سپهر گفتم :
-بتکون این لامصبو!
منظورم از لامصب گرد و خاک هایی که موقعی که با آیناز افتادیم رو زمین بود.
سپهر :رو جفت چشاش!
بعد با یک حرکت همه گرد و خاک ها رو از رو لباسامون برداشت که باعث شد بره توی حلقمون.در حالی که سرفه می کردم وخاک وخل هارو تف میکردم سروکله ارواح پیدا شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز: خاک افزاریت تو حلق جـ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:میدونم...میدونم... جی اف نداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-از این بهتر نمیشه !دارن هی به ما نزدیک تر میشن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو آیناز داد زد : یااااااااافتم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر دستشو رو گوشش گذاشت وگفت :
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر: مرض !این گوشه نه بلند گو که توش عربده میکشی!حالا چی چی یافتی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز :من بادم ،این یالغوزم که آبِ. پس...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یالغوز عمه ته چلغوز!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز : خفه شو! داشتم میگفتم ، میتونیم مه درست کنیم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم فکر کردم دیدم بد چیزی نمیگه.نه بابا ! بهش امیدوار شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پس برو تو کارش! یا علی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر سریع گفت: بیاین بریم جلوتر اینا که حرکت آهسته میان . که اگه جواب نداد بتونیم فرار کنیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهردو جلوتر رفتیم وشروع کردیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعین جادوگر ها دستامونو بالا پائین میکردیم و خم وراست میشدیم .هرکدوم گارد مخصوص عنصر خودمونو گرفته بودیم وحرکاتی انجام میدادیم که هرکی میدید از خنده می پکید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر بی شعور ابله هم رو یه تیکه سنگ نشسته بود وغش غش می خندید .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکارمون کم کم داشت جواب میداد و مه داشت غلیظ تر میشد منتها درد کمر منم داشت غلیظ تر میشد!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصاف وایسادم ودر حالی که دستم رو کمرم بود به آیناز گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-فک کنم دیگه کافی باشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز هم درحالی که کمرش و می مالید سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد وگفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:استاد گفته بود مه درست کردن سخته ها !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر گفت:بچه ها وقتی من میتونم اونارو ببینم یعنی اونام میتونن.یکم دیگه برین تورو خدا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم وگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خوبه حداقل اسلو موشن حرکت میکنن.تو هم نخندی ها وگرنه بعدا حسابت و میرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیش خندی زد و گفت:سعیم و میکنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباز ادامه دادیم .در حدی که دیگه نمیتونستم آینازوسپهر و ببینم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-هووووی !نفله ها! کدوم گوری موندین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدایی شبیه دست زدن اومد . بعد صدای سپهر بلند شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:ایولا!این دیگه راست کار خودمه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا احساس خزش چیزی روی پاهام به پایین نگاه کردم .دیدم خاک کوهستان مثل گل شده و از پام بالامیاد.فورا فهمیدم کار سپهرِ.یه لحظه مچ پام درد گرفت.متوجه شدم که گل دور پام سفت شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سپی داری چه غلطی میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irصدای پر حرص سپهر از جای نامعلومی در اومد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:سپی و حناق زر اضافی نزن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو خاک های دور پام منو به سرعت به حرکت درآوردن. همون طور با سرعت توی مه پیش میرفتم که یهودو تا دست شونه هامو گرفت وهمون لحظه خاک های دور پام فرو ریختن.با اخم به چشمای خندون آبی- بنفش سپهر که منو سفت گرفته بود نگاه کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:سلام پیشی! از این طرفا؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-پیشی ومرگ.ولم کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدلیل نمیشد که چون چشمام شباهت زیادی به چشای گربه داره هرکی از در اومد بهم بگه پیشی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرست بعد از اینکه اون حرفو زدم یه چیزی محکم ازپشت بهم خورد و افتادم آخم در اومد .برگشتم دیدم آینازه.اونم مث من پخش زمین شده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:خیلی بیشعوری سپهر!پام درد گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه سپهرنگاه کردم که افتاده بود روی زمین ومیخندید.بین خنده هاش گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر: جای تشکرته؟ اصن باید میذاشتم عین نابینایان گرامی سقوط کنین ته دره یا یه راست برین ب*غ*ل اون ارواح خبیثه!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز با حرص گفت : تو سادیسم داری!کو دره اصلا.؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر :ممنون از یادآوریت زاخار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irعصبی گفتم : خفه شین!بیاین ببینیم میتونیم ماشین و پیدا کنیم یا نه.دیگه نمیتونم اینجا بمونم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر :چرا ما بریم پیش ماشین؟ماشین میاد پیش ما.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز نالید:وااای نه توروخدا!دفعه پیش ماشینو گوشت کوبیده کرده بودی!با این خاک افزاری مشنگت!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:از باد افزاری تو که بهترِ مرغابی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه خونم به جوش اومده بود .هرچی من هیچی نمیگم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد زدم :وای ، وای ، وای ،سرم رفت!خجالت بکشین!به درک که داغون میشه!ماشین منه دوست دارم پِرِس شه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد روبه سپهر کردم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زود باش اون ماشین کوفتی رو بیار ازاین خراب شده بریم بیرون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر : هوووی!با مهد قدرت های من درست صحبت کنا!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا غیظ نگاهش کردم که سریع گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:باشه الان میارمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچشماشو بست وکف دستاشو روی زمین گذاشت . بعد یهویی پرید هوا ودوباره باشدت روی زمین فرود اومد.جوری که پاهای من به جای اون گز گز کردن ! بیچاره پاهاش!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمزمان یه گودال بزرگ جلو رومون به وجود اومد.بلند شد وکف دست راستشو رو ساعد دست چپش گذاشت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irودستشو آروم مشت کرد وعقب کشید.بعد دستاشو جوری قرار داد که آرنج هاش روبه زمین وکف دستهاش روبه بالا بودن.دست هاش رو آروم بالا آورد وما چشممون به جمال ماشین بنده روشن شد .اونم چه جمالی !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحسابی خاکی شده بود وچند جاش قر شده بود وشیشه هاشم که چه عرض کنم!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-تو آدم بشو نیستی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:اِه ! چرا ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-نمیخوای یاد بگیری چیزارو درست حسابی زیر خاک جابه جا کنی؟ حا ضرم قسم بخورم که استاد سر این موضوع به تعداد موهای سرت تنبیهت کرده!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهربا بیخیالی گفت:آهان .اون و میگی؟بعد خندیدو گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:همینم از سرتون زیاده!اگه بدونی چه زوری میخواد! جون تو دیگه کمرم راست نمیشه زاخار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-جون عمه ت بیشعور!.آیناز تو میتونی تمیزش کنی؟دیگه نمیخوام خاک نوش جون کنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز سرشو به نشونه تایید تکون داد.بعد با یه نسیم سریع همه گردوغبار هارو ریخت کنار.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irروبه سپهر گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-یاد بگیر!تو همه خاک هارو میریزی تو حلق آدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:خوبی به جادوگر جماعت نیومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز با لحن جدی گفت:ما جادوگر نیستیم.ما کنترل کنندگان عناصریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر :موندم تو با این صدات چطور گوینده راز بقاء نشدی؟!:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir!Please Up Shut آیناز:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:ادبت تو عشق است زاخار
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-سوار شید وقت نداریم.الان دوباره سر وکله شون پیدا میشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر اعتراض کرد:چرا نباید از قدرت طی الارضمون استفاده کنیم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-چون من ندارم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:خیلی خودخواهی!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:در کمال ناباوری آنی باهات موافقم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-قابلتون و نداره به قول خودت زاخار!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر: ما الان البرزیم!میدونی تا قائمشهر چقد راهه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-من رانندم.تو غر میزنی؟در ضمن کجا تا قائمشهر راه زیاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کرد وعقب نشست، آینازم کنار من جلو نشست.منم سوار شدم ولی استارت رو که زدم متوجه یه چیزی شدم که باعث شد به عقل خودم ودوستام بد وبیراه بگم.با حرص گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-خب !من الان چجوری باید تو این مه رانندگی کنم؟!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد چند ثانیه سکوت یهو آیناز وسپهر زدن زیر خنده.منم خندم گرفته بود با این وجود گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-زهر عنکبوت!رو آب بخندین!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر بین خنده هاش گفت:به این فرفره بگو برات فوتش کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده به آیناز که کنارم نشسته بود نگاه کردم،اونم بدون هیچ حرفی سرش و از پنجره داغون ماشینم بیرون برد و نفس عمیقی کشید ، بعد طولانی ومحکم نفسشو داد بیرون که یه راه طویل و بزرگ ایجاد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irماشین و روشن کردم از اون کوهستان جهنمی فرار کردیم و به سمت قائمشهر به راه افتادیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتا قائمشهر تقریبا راه زیادی نبود. وقتی رسیدیم باید برم دفتر یه خورده کار نیمه تموم دارم.بعدم باید برم خونه چند هفته ای میشه نرفتم هه فکر کنم با خاک یک سان شده آخه دفعه ی آخری که تو خونه بودم کار فوری پیش اومد و نشد همه پنجره هارو ببندم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irباسئوال آیناز رشته ی افکارم پاره شد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:میای خونه ی من یا میری خونه سپهر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ دفتر کار دارم،از اون جا هم میرم خونه ی خودم. چند هفته ای میشه خونم نرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز: اکی،سپهر تو دفتر کار نداری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهیچ صدایی از سپهر در نیومد.آیناز به عقب نگاه کرد و یکم بلندتر گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:سپـــهر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبازم صدایی از سپهر درنیومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ به نظرت خوابه؟این جور که این سابقه داره باید داد بزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر خواب خیلی سنگینی داشت طوری که اگه یه بمب هم کنار گوشش بترکونن به زور بیدار میشه.هه بد بخت سحر که باید هر روز این و بیدار کنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز نفسشو با حرص بیرون داد و این دفعه داد زد: ســـپـــــهــــــرررر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر چشماشو باز کرد ووقتی قیافه ی سرخ شده ی آیناز و دید نیشش شل شد و باز اون دوتا چال خوشگل رو لپش به وجود اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:چیزی شده؟بامن کار داشتی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:یعنی خوابت انقدر سنگینه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:آره بد مصب باید بهش بگم یه خورده رژیم بگیره بد بخت سحرم صبحایی که میخواد من و بیدار کنه باید یه شیپور دستش بگــــ......
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو من و آیناز باهم گفتیم:بــســـه
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:ااااه؟چطونه عربده میکشین؟ خیر سرم دارم حرف میزنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:بله میدونیم و اینم میدونیم که اگه ولت کنیم تا فردا صبح واسمون حرف میزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:لیاقت نداری من باهاتون حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:میخوام صد سال سیاه لیاقت نداشته باشم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیدونستم کل کل اینا تا فردا صبح هم طول میکشه واسه همین با صدای نسبتا بلندی گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ بسه دیگه. سپهر تو دفتر کار نداری؟من میخوام برم دفتر اگه میای بیا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:نه،من تمام کارهام و انجام دادم بنابراین میرم خونم تا یکم استراحت کنم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدیگه چیزی نگفتم خدارو شکر آیناز و سپهر هم حرفی نزدن.بعد از یه ساعت رسیدم دم اپارتمانی که سحر و سپهر توش خونه داره.طبقه نهمِ.نمیدونم چطور سر میکنن؟ من به شخصه رو نردبون هم که می ایستم سر گیجه میگیرم!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:خوب نیلوفر،آیناز شب بیاین خونه ی من تا دور هم باشیم!هوم؟چطوره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکم فکر کردم، فعلاً حوصله ی خونم و نداشتم. بد نبود.با ارتفاعش میشد کنار اومد .فوقش نزدیک پنجره نمی رفتم دیگه .جالب اینجا بود که سپهر خودش شبا تو بالکن میخوابید! بد تر از اون آیناز که میرفت رو سقف میخوابید!کلا دوستای من یکم عجیب غریبن.یکم که چه عرض کنم ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ باشه پس من ساعتای 4میام خونت .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:اُکی،منم میرم خونه دوش میگیرم و یکم استراحت کنم بعد میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:اکی و مرگ ،پس فعلا زاخارا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خدافظ می بینمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irساناز:بای بای هانی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهرچپ چپ و نگاهش کرد و رفت تو آینازم یه "چیش" گفت. راه افتادم.تو راه دیدم آیناز به اطراف نگاه میکنه منم به اطراف نگاه کردم چیزه مشکوک یا خاصی ندیدم برای همین پرسیدم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ آنی چیزی شده؟ چرا به دوروبرت نگاه میکنی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز سرش و به سمت من چرخوند و به من نگاه کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز: نیلو فکر کنم ماشینت بد جوری داغون شده! اکثر ماشینای اطراف دارن بهمون نگا ه می کنن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاین دفعه با دقت به نگاه کردم دیدم آیناز راست می گه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ جهنم بزار اینقدر نگاه کنن تا چشمشون دراد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:گوشیتو بده آهنگ گوش کنم .گوشی خودم خونه ست.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-گوشی منم خونه ست!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاول پوفی کرد ولی بعد چند لحظه زد زیر خنده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-به چی میخندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا خنده گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:بیچاره استاد این حرکت و چند با به سپهر یاد داد بازم آقا یاد نگرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-کدوم حرکت؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز :همین جابه جا کردن اشیاء زیر خاک!یادمه یه بارسر همین گارد مجبور شد دویست تا شنا بره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمنم خندیدم و در جوابش چیزی نگفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ دویستا شنا برای سپهر آب خوردنِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز با سر حرفم و تایید کرد و گفت:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:اوهوم؛یادش بخیر اوایل که باهاش آشنا شده بودیم چه ریغویی بود اما به لطف تمرنای استاد این هیکل توپ الانشو داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا تعجب نگاش کردم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ میدونی الان دارم به چی فکر میکنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز با خنده گفت:اوهوم؛بی خیال بابا اگه جلو خودش بگم به خودش میگیره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خدا شما دوتا رو شفا بده تو جلوش ازش بد میگی پشتش خوب.اونم جلوت ازت بد میگه پشتت خوب.اووووووووووف.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیم نگاهی بهش کردم فکر کنم الاناش که از ذوق بی آنی شیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ذوق مرگ نشی بی آیناز شیماااا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز: گمشو توهم که فقط بلدی زد حال بزنی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلو ی خونش نگه داشتم و گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ برو پایین تا بیش تر زدحال نخوردی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز: ایـــش؛بای بای شب میبینمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ به قول سپی درد و بای بای.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم مث خودم گفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:به قول سپهر؛سپی حناق نیلو جان.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ دِ برو دیگه منم رفتم خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاونم مث آدم خداحافظی کرد و رفت
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir.از خونه ی آیناز تا خونه ی سپهر10 دقیقه راه بود ولی به خاطر ترافیک یه بیست دقیقه ای طول کشید تا رسیدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپشت چراغ قرمز از توی آیینه به خودم نگاه کردم،یه دختر24ساله باچشمای نقره ای،که همیشه لنز مشکی میزاره که بازم به خاطر چشمای خودش رگه های خاکستری پیدا میکنه..موهام تا شونمِ ومشکی ِ ولی لاش تیکه تیکه نقره ای رنگ کردم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه اب افزار نیمه حرفه ای هستم.وضع روایط اجتماعیم افتضاحه. باتنها کسایی که رابطه دارم همین آیناز، سپهر و خواهرش سحر و بعضاً شاگردای آب افزاری،که در نبود استاد بهشون درس میدم ،هستن. با بوق ماشینای پشت سری به خودم اومدم و راه افتادم.پدر من که نیکداد مهراد باشه یه دفتر بزرگ وکالت داره ولی به گفته ی خودش چون من جوونم و تجربه ندارم و خامم و از این حرفا... ریاست و داده به آقای کاظمی،ولی من که میدونم به خاطر بی اعتمادی به من ریاست و به من ندادِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدفترمون دو طبقه ست،که طبقه ی دوم من و آنی و سپهر و یه آقای دیگه هستیم؛طبقه ی هم اولم چهارتا وکیلن که دو تاش به پت ومت گفتن زکی!یه ریقو که فکر کنم فامیلیش امیریِ،هیشه ی خدا هم موها نامرتبِ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیکی دیگه هم در کمال تعجب فامیلیش امیریِ. از اون جایی که فضول نیستم نمیدونم با هم نسبتی دارن یا نه؟چهره وتیپش به قول آنی بدکی نــــی(!!!)فقط یه کم سوسوله. آخه هر دفعه که میبینش چشماش یه رنگه فکر کنم یه ست24رنگِ لنز داره. یه خورده به اون یکی امیری شباهت داره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرسیدم دفتر .ماشینو پارک کردم وپیاده شدم برگشتم سمتش تا با ریموت قفلش کنم که چشمم افتاد به بعضی جاهاش که توی مه نتونسته بودم ببینم.ای خدا بگم چیکارت کنه سپهر!علاوه بر اون چیزایی که تو کوهستان دیده بودم، شونصد تا خش افتاده بود روش،یکی از آینه ب*غ*ل هاش کنده شده بود و اون یکی هم همش ریخته بود .خلاصه قوطی بیشتر بهش میومد تا ماشین !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irکلید های دفترو از جیبم درآوردم و درو باز کردم.رفتم توی راهرو ی طبقه بالا.وارد اتاق کارمون که به خواسته من برای سه نفر جا داشت شدم.خندم گرفت.میز سپهر شلوغ پلوغ و بی نظم بود. برعکس آیناز .نمیدونم با این همه اختلاف نظر و سلیقه چطور با هم کنار میان ؟ البته کنارم نمیاد 24ساعته دعوا دارن.ولی من که میدونم دعوا هاشون فقط ظاهریه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمیز خودمم که ماشا الله شتر با بارش توش گم میشه.بعد نیم ساعت گشتن وحرص خوردن بالاخره مدارک مورد نیازمو پیدا کردم وگذاشتم لا به لای پرونده ای که بهش مربوط میشد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخواستم بیام بیرون که یه صدای ضعیفی توجه مو جلب کرد.کمی با دقت گوش کردم .به نظر می رسید که چندین نفر دارن باهم حرف می زنن ولی انقد یواش بود که شبیه پچ پچ بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاحساس کردم هوای اتاق داره سنگین میشه.موندن رو جایز ندونستم.همین که خواستم برم بیرون دقیقا جلوی پام یه چیزی شروع به بالا اومدن کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irچند قدم عقب رفتم و با وحشت بهش نگاه میکردم .طولی نکشید که متوجه شدم یکی از همون ارواحِ توی کوهستانِ که توسط فرزادِ احمق احضار شده.! تنها کاری که الان میتونستم بکنم فرار بود اما به لطف این روح سر گردان که
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجلوی در وایساده بود از اونجا نمیتونستم فرار کنم. برگشتم که از در بالکن فرار کنم که با دوتا روح دیگه چش تو چش شدم.قلبم تند تند می تپید.یخ بودم ،یخ تر شدم .به خودم توپیدم "چته ؟ آروم باش !مگه فرزاد نگفت نمیتونن چیزی رو لمس کنن؟"یاد فرزاد احمق افتادم."اگه زنده موندم اونو زنده نمیذارم!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیهو یکیشون صندلی مو به سمتم پرت کرد.از صدقه سر قدرت های جنی م تونستم بپرم وجاخالی بدم که اگه نمی دادم حتما کتلت میشدم وبه جمع دوستانه شون میپیوستم!اَی فرزاد بیشعور!"مگه نگفته بود نمیتونن چیزی لمس کنن؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irجالب بود که یکیشون خواست بازوم رو بگیره ولی دستش ازتو بازوم ردشد!پس حرفاش زیادم چرند نبودِ.اما خیلی چندشم شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمونده بودم از این مخمصه چطور فرار کنم.اونا هی وسایلو برا من پرت میکردن ومنم مجبور میشدم جاخالی بدم .داشتن منو گوشه اتاق گیر مینداختن .دیگه فضا برای پریدن وجاخالی دادن نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمخم هنگ کرده بود که چشمم به آب سرد کن افتاد.آب سرد کنمون برخلاف بقیه آب سردکن ها که پلاستیکی بودن شیشه ای بود.سریع و به سختی یه لگد بهش زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irشیشه شکست وهمه آب ها ریختن رو زمین.سریع گارد آب افزاری گرفتم وآب هارو به سمت سقف هدایت کردم.یه میله یخی آویزون رو سقف ایجاد کردم، پریدم ودودستی چسبیدمش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد شرو کردم به تاب دادن خودم ودر یک حرکت ضربتی به اون سمت اتاق که روحی توش نبود وخوشبختانه در خروجی هم اونطرف بود ، پریدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا ضرب روی زمین فرود اومدم .جوری که مچ پام بدجور درد گرفت. اما فرصت برای آه وناله نداشتم.سعی کردم بلند شم که یک آن پهلوی سمت راستم تیر کشید وشروع به سوختن همراه با درد شدید کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدردش جوری بود که جیغ هم نمیتونستم بزنم.نفسم بالا نمیومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم بلند شم تا بلای بد تری سرم نیومده.با هر ضرب وزوری که بود از جام بلند شدم وبدون اینکه به پشت سرم نگاه کنم لنگان لنگان به سمت راه پله رفتم.دستمو رو پهلوم گذاشتم که درد وسوزشش چند برابر شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبرای اینکه جیغ نزنم مرحکم لبمو گاز گرفتم که طعم شورخون تو دهنم پخش شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمتوجه شدم چیز چاقو مانندی رو تو پهلوم فرو کرده بودن.نگاش که کردم متوجه شدم یه تیکه از شیشه آب سرد کنِ. اَه! خودم کردم که لعنت بر خودم باد!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمی شد دستم و رو زخمم بذارم چون شیشه توش بود واسه همین راهی که میرفتم خونم جاری میشد تو سالن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخوشبختانه یا بدبختانه مانتوم قرمز بود ومعلوم نبود که خونیِ.فقط خیس به نظر می رسید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا زور و بدبختی پله هارو رفتم پایین، پیچیدم تو راهرو طبقه پایین که یه دفعه یکی عین گوزن بهم تنه زد و مثل گاو سرشو انداخت پایین و با یه "ببخشید" رفت.ولی نمی دونست که مامان بزرگ منو آورده جلو چشام!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irهمینکه خورد بهم زخمم به شــــــدت تیر کشید!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irدرد وحشتناکش باعث شد همه بدنم شل بشه وزانو هام خم بشن.مجبور شدم به دیوار راهرو تکیه بدم.سر خوردم روی زمین.حتی ناله هم نمیتونستم بکنم.انگار که همه رمقم رو از جونم کشیده بودن.هر لحظه بی حال تر میشدم.راهرو دور سرم میچرخید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآخرش چشمام سیاهی رفت و بسته شد ولی قبل از اینکه از هوش برم صدایی شنیدم
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir-" خانوم؟خانوم؟"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنمیتونستم جوابشو بدم.وقتی دید صدایی ازم در نمیاد داد زد:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"بــــــهـــــراااد! بیا از حال رفت!"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو زمین افتاده بودم و با بد بختی چشمام و باز کردم که اون یکی پسره اومد.اااااااا،این که امیریِ.!!!!!
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیری:چـ..چـ..چی شده؟من این طوریش کردم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیری دیگه:نمیدونم اما تو پهلوش یه شیشس.بهراد دسـ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهراد:به جانِ بهار دستم چیز تیز نبود چه برسه به شیشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیری:میدونم بابا تو که همش پیش خودم بودی.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همون لحطه پهلوم تیر شدیدی کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ آخخخخ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irامیری یکم روم خم شد و گفت:خانوم؟؟؟؟خوبین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا پرخاش گفتم:خوبم؟؟؟؟اینم شد سئوال؟؟؟آخه مگه نمی بینی دوستت زد ناقصم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهراد:من؟؟؟نه بابا من دســـ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ من دارم از درد میمیرم اون وقت تو میگی دستت چیزی نبوده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهراد:ایش..چیکارش کنیم پدرام؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام:هووووووف.این داره طلف میشه تو زنگ بزن آقای مهراد قرار و کنسل کن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهراد:باشه پس تو هم این و ببر تو ماشین.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداد پدرام باعث شد حرصم دراد:چــــی؟من؟بهراد چرت نگو.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ مگه جزام دارم.اوووف دارم میمیرم من و ببرین دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهراد:پدرام....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام:بهراد...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهراد:پـــدرام
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام:بــهــ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ کوفت ،درد،زهرمار دارم هلاک میشم اینا مسابقه اسم گذاشتن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبهراد: چه خشن... من رفتم زنگ بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپدرام زیر لب گفت:خیلی خری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد رو به من گفت :باید کمکت کنم یا بلندت کنم؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسعی کردم از جام بلند شم که یهو یه دست گرم دستم و گرفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتموم تنم داغ شد و مور مورم شد.نمیدونم دست من خیلی سرده یا دست پدرام که دستم و گرفته خیلی داغه؟بعد چند لحظه دمای بدنم عادی شد نه سرد و نه گرم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم به سمت ماشین رفتیم .شانسم گرفت چاق نیستم وگرنه بد بخت پرس میشد آخه همه وزنم روش انداخته بودم.با اومدن بهراد امیری به سمت بیمارستان به راه افتادیم.بعد رسیدنمون به بیمارستان و بعد کلی ناز کردن بالاخره راضی شدم و رفتم اتاق عمل..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir"قسمت دوم"(سپهر)
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دلهوره روی رو مبل نشسته بودم و تند تند پام و تکون میدادم.ساعت از 7رد شده بود اما خبری از نیلوفر یه ساعت پیش به خونش رفتم اما اون جا هم کسی نبود.آنی و سحرم مث من نگران نیلو بودن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنی:معلوم نیس کدوم گوری رفته.احساس بدی دارم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسحر:مگه نگفته میره دفتر خب بهتر نیست به جای یه جا نشستن برین دفتر؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبلند شدم و کتم که رو دسته ی مبل بود برداشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ سحر راس میگه من میرم دفتر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنی:منم میام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم خوب میدونستم لجبازه و فقط به حرف خودش عمل میکنه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسپهر:باشه..تو دفتر میبینمت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآنی:چی؟کجـــ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبقیه ی حرفشو نشنیدم چون اومدم تو ی دفتر البته دفتر که چه عرض کنم انباری بیش تر بهش میاد
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اوه خدای من...اینا کار نیلوفره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام وسایل پخش زمین بود و آبسرد کن و چنتا چیز دیگه هم که نمیدونم چی بود شکسته بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتمام پرونده ها هم وسط اتاق توی آب افتاده بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای "هــــــــی" آیناز به عقب برگشتم و بهش نگاه کردم.دستشو رو دهنش گذاشته بود و با بهت به اطراف نگاه میکرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشتم به اطراف نگاه میکردم که با صدای ترسیده ی آیناز به سمتش برگشتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:هــی سپهر اون جا رو..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه جایی که میگفت نگاه کردم نزدیکای یه ردِ ی خون ریخته بود که به سمت بیرون میرف.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ به نظرت مال نیلوفره؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:امیدوارم نباشه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاومدم برم سمت در که قطره آبی نمیدونم از کجا افتاد رو گونم.به سمت بالا نگاه کردم که یه دیکه یخ کوچیک وصله به سقف دیدم."این دیگه مطمئنا مال نیلوفره"
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:سپهر تا بیرون ادامه داره داری چی کار میکنی بیا دیگه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ آهان اومدم بریم ببینیم چه بلایی سر نیلواومده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا هم رفتیم تو راه رو.اون ردِ خون تا پایین ادامه داست اما سر یه پیچ خون زیادی ریخته بود و دیگه خونی نبود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:ینی چی؟ینی همین وسط غیب شد؟نیلو که قدرت طی الارض نداره.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ نمیدونم کاملا گیج شدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:یه سرایدار درست و حسابیم نداره این جا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو صندلی کنار سالن نشستم و سرم وبین دستام گرفتم.هیچ چیز با هم جور در نمیاد.هووووف.یعنی دلم میخواد نیلو رو گیر بیارم بعد هر چی از دهــ.....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا صدای قدم های یکی سرم رو بالا آوردم که یه پسر قد بلند و چهار شونه روبه رو شدم اصلا انگار تو این دنیا نبود؛داشت با موبایلش با کسی تماس میگرفت.قیافی جدی داشت اخماشم بد تو هم بود.حتی نیم نگاهیم به ما نکرد به سمت دفتری که فکر کنم مال دوتا امیریِ رفت.اما چند لحظه بعد برگشت سمت ما و بدون سلام پرسید
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irمردِ:شما این دوتا وکیلی که اینجا کار میکنن رو ندیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آیناز نگاه کردم معلوم بود اعصابش بهم ریختس.با اخم به پسره گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:علیک سلام.با کی کار داری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره هم بدتر از آیناز با اخم گفت:گیریم که علیک.مگه چند نفر این پایین دفتر دارن؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:واضح بگو تا جوابتو بدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنچ مث این که اوضاع داره خراب میشه.واسه مین گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ با دو تا امیری کار دارین یا با محمدی و فلاحی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره به آیناز چشم غره ای رفت و رو به من گفت:دوتا امیریا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خووووب نه در واقع ما امروز این جا نبودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخخخخ...فکر کنم پسر رو کارد میزدی خونش در نمیومد.من خیلی تلاش کردم نیشم باز نشه اما آیناز با خیال راحت و نیش تا بنا گوش باز به پسره زل زد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irتو همین هین موبایل پسره زنگ خورد؛وقتی به گوشیش نگاه کرد بازم اخم کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irیه چند قدم از ما دور شد و گوشیشو جواب داد...من موندم چرا الان رفت اون طرف؟ ما که بازم صدا شو می شنویم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره:معلوم هس شما دوتا کدوم گورین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ.............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره:سلام بخوره فرق سرت؛کجایی؟با بهرادی؟چرا گوشیتو جواب نمیدی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ...........
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره: پدرام رو مخ من راه نرو از صبح هزار بار به بهراد دوهزار بار به تو زنگ زدم اما هیچ کدوم برنداشتین؛الان کجایین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسرِ تقریبا داد زد:چـــــــــــی؟بــیــمـ� �ارســتــان؟اون جا چه غلطی میکنی؟توخوبی؟برای بهار یا بهراد اتفاقی افتاده؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ..............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره: دِ جواب من و بده.از صبح دلم هزار راه رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ.................
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره: کی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ.............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره به نگاهش و به اطراف چرخوند و رو خون ها ثابت ماند انگار که تازه اون هارو دیده باشه چشماش گرد شد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره:آره..آره.یه دقیقه گوشی دستت.(رو به ما پرسید)شما این جا چیکار میکنین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابروهام پرید بالا.چه پرو.صدای زمزمه ماند آیناز شنیدم که گفت:"پرو به تو چه؟"اما بعدش بلند گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:به شما مربود میشه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره پوزخندی زد گفت:اگه مربوط نبود نمی پرسیدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ چرا همچین سئوالی می پرسین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالت کلافه پوفی کرد به اون یارو ی پشت خط گفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره:پدرام اسم دختره چیه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irرو به ما گفت:شما دختری به نام نیلوفر مهراد و میـ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز پرید وسط حرفش:تو نیلوفر و از کجا میشناسی؟اصلا تو کی هستی؟نیلوفر کجاست؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره بی توجه به حرف آنی رو به اون یارو که فکر کنم همون پدرام امیری همکارمون باشه گفت:من الان را میوفتم.خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز جام بلند شدم رو به پسره گفتم:
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ شما کی هستین؟نیلوفر و از کجا میشناسی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره: من آرش حمیدی هستم و این خانوم نیلوفر مهراد رو نمیشناسم فقط میدونم ایشون بیمارستانن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دلهوره پرسیدم:چی بیمارستان؟حالش خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز: واسه چی؟حالش خوبه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش:من از هیچی خبر ندارم.خووب با من میاید بیمارستان یا خـ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:خودمون میایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم بهش نگاه کردم.اَه،دخترِ دیوونه الان با چی بریم بیمارستان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآرش با بیخیالی گفت:باشه پس بیاین بیمارستا...... فعلا خدافظ.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از رفتن آرش رو به آیناز گفتم:آخه مشــــنگ ما الان چه جوری بریم بیمارستان؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز با بی خیالی گفت:همون جور که اومدیم اینجا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ الان ما بریم نمیگه شما چه جوری پیاده زود تر از من رسیدین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیش خندی زد و گفت:سپی من به فکر توئماا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدشم شروع کرد به خندیدن.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفتم:سپی و درد تو به فکر منی؟چه جوری؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:آخه آرش جون داشت خدا خدا میکرد میکرد ما خودمون بریم.بعدشم اگه ما با اون میرفتیم یا من باید رو پات میشستم که عمرا همچین غلطی کنم و یا تو و آرش کنار هم.(نیش خندی زد)انیشتین جان اون ماشینش کوپه بود.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمای گرد شده گفتم:تو باز حافظه ی مردم خوندی؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irابرو هاشو بالا انداخت و گفت:باز نداره من همیشه میخونم.بی خی بابا بزن بریم جای مریضمون.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ از دست تو.دیوونه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:هووووی باز من هیچی نمیگم سوزنت رو"دیوونه" گیر کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ برو بابا جوجه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:جوجه و کوفت.کدوم جوجه ای به خوشکلی منه؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ باز قرصات و نخوردی؟خودشیفتگیت عود کرد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص گفت:سپهر.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irخندیدم و چیزی نگفتم.خوب راس میگفتم بچمون خوشکله؛مخصوصا چشماش.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعد از چند ثانیه هر دومون لابه لای دختار تو پشت بیمارستان مورد نظر بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خب بزن بریم ببینیم این نیلو که فقط مایه ی درد سره در چه حالِ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره تقریا داد زد : چـــــــــی ؟ بیمارستان ؟ تو خوبی ؟ بهراد سالمه ؟ نکنه برای بهار اتفاقی افتاده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ...............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره : من الان دفتر توئم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ ..............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره نگاهشو به اطراف چرخون و روی خون ها ثابت موند . انگار که تازه اونار و دیده باشه چشماش گرد شدِ بود .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره : آره...آره...این جا چه خبره ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ .............
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره : کی ؟ ( بعد چند ثانیه رو به ما پرسید ) شما خانوم نیلوفرمهراد رو میــ....
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز پرید وسط حرفش و گفت : چـــی ؟ نیلوفر مهراد؟تو اون و از کجا میشناسی؟اصلا تو کی هستی؟این موقع شب اینــ...
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره : خانوم یه دیقه یکی یکی بپرس.(بعد به اون یارو ی پشت خط که فکر کنم همون پدرام امیری همکارمون باشه گفت)من تا چند دقیقه ی دیگه اون جام.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبعدم تماسشو قطع کرد و به سمت ما اومد.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:خوب؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره:به جمالت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز اخم کرد خوب میدونستم از شوخی با جنس مخالفش متنفر؛برای این که دعوا نشه سریع رو به پسره گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ شما خانوم مهراد و از کجا میشناسید ؟ ایشون کجان ؟ شما کی هستین؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپسره : من حمیدی هستم و این خانوم و نمیشناسم و فقط میدونم با دوتا از دوستانم به بیمارستان رفتن.درواقع بردن ایشون و.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا دلهوره پرسیدم : چـــی ؟ بیمارستان ؟ واسه چی حالش خوبه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irحمیدی : من از هیچی خبر ندارم.خوب با من میاید یا خودتـ..
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز سریع جواب داد : خودمون میایم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم بهش نگاه کردم.دخترِ نفهم.الان با کدوم الاغی بریم؟پسره هم انگار از خدا میخواست چون سریع خدافظی کرد و رفت.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا اخم به آیناز گفتم : چرا بهش گفتی خودمون میریم؟الان با کدوم اسب یا الاغی بریم بیمارستان ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irنیشش باز شد و چشمکی زد و گفت : سپی جان من به فکر توئمااااا ! !
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حرص از شنیدن مخفف اسمم گفتم : سپی و درد.چه طوری به فکرمی که خودم نفهمیدم ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز با کلافگی گفت : بابا طرف ماشین طرف کوپه بود البته زود رفت نتونستم بفهمم ماشینش چی بود ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا چشمای از حدقه در اومده گفتم : تو باز حافظه ی مردم و خوندی ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا بی خیالی گفت : باز نداره من همیشه میخونم . تازه آرش جون هم از خداش بود خودمون بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ آرش ؟ آرش کیه ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز : واااا ؟ همین حمیدی دیگه . اسم کاملش آرش حمیدیه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irسریع دستشو گذاشت رو شونه ی من و بعد چند صدم ثانیه تو یه مکان نا آشنا بین کلی درخت ظاهرشدیم .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ این جا کجاست ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز:بیمارستانی که نیلوفر توشه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ اِاِاِ ! پسره ی خنگول نگفت تو کدوم بیمارستان بستریه.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز : بی خی بابا من که فهمیدم.بیا بریم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irداشت میرفت که از لای دختا رد بشه که دستشو گرفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ کدوم گوری میری ؟ تو الان بری پسره نمیگه چه طوری بدون ماشین انقدر زود رسیدین ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز من و کشید و گفت : بیا بینم پسره جایی کار داره بعدم میگیم با تاکسی اومدیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irپوفی کردم و با هم به سمت بیمارستان را افتادیم تازه اون جا بود که فهمیدم تو حیاط پشتیه بیمارستان بودیم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irاز این اخلاق آیناز زیاد راضی نبودم.آخه ینی چی بری کل حافظه مردم و بخونی ؛ شاید چیزایی داشته باشن که نخوان کسی بدونه.باید کلی رو این اخلاقش کار کنم تا دیگه این کارا رو نکنه .
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir*****
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبه آیناز که به نیلوفر که خواب بود زل زده بود نگاه کردم.دیگه داشتم کلافه میشدم خیلی طول کشید.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ آنی هیچ معلوم هس داری چی کار میکنی ؟ بگو چی شده که این بلا سرش اومده ؟
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبا حالت عصبی گفت : اَاَاَاَاَه.سپهر ریدی تو حسم.داشت میرسید به جاهای خوب خوب ماجرا.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ زهرمار چه وضع حرف زدنه ؟ یوخده عفت کلام داشته باش خیر سرت دختری.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irآیناز : برو بینیم باو حالا چون دخترم باید کتابی حرف بزنم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irراستم میگه ها عجب حرف چرتی زدم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irــ خوب اینارو بی خیال بگو چی شده.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.irبالاخره آیناز شروع کرد به حرف زدن و تمام ماجرا رو مو به مو برام تعریف کرد با تموم شدن حرفش گفتم.
دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی و خارجی. https://novelonline.ir