دنیای رمان مرجع رمان های ایرانی
چشمان آتش کشیده
یه مرد، مردی از تبار خون مردی با چشمان ماورایی. مردی که قدرت و سرعتی فراتر از انسانهای دیگه به ارث برده بود. مردی متفاوت از تمام انسانهای دیگه. مردی که متمایز بود و ناگریز از تغییری هزارساله، مردی که هزاران سال پیش در تابوت خود چشمانش را باز کرد و به دنیای تاریکی خوشامد گفت. ابرای خاکستری و تیره که سرتاسر آسمونو پوشونده بودن، کم کم قطرهها رو مهمون زمین کردند. صدای رعد و برق بلندی به گوش رسید و شُر شُرِ آروم قطرهها، تندتر از تند شد. خیابون و پیادهرو ها خلوت شدن همهی مردم سریع حرکت کردن تا از دست سیل و طوفانی که به راه بود در امان بمونن. ولی زیر اون قطرههای تند و تیز یک نفر بر خلاف بقیهی مردم آروم قدم میزد؛ پالتوی مشکی رنگش زیر بارون تیرهتر شده بود. موهاش نمناک شده بودن و چند تار، روی پیشونی سفیدش تاب میخورد. نگاهشو به زمین دوخت و به گودالای لباب از آب نگاه کرد. با استشمام بویی لباشو بهم فشرد. دستاشو مشت کرد و نگاهشو بالا گرفت. - ببخشید آقا میشه بهم کمک کنید؟ اون دختر ازش کمک میخواست، از مردی که برخلاف بقیه بود. یه چیزی اون رو متمایز میکرد . نگاهشو به پای زخ
چشمان اتش کشیده
یه مرد، مردی از تبار خون مردی با چشمان ماورایی. مردی که قدرت و سرعتی فراتر از انسانهای دیگه به ارث برده بود. مردی متفاوت از تمام انسانهای دیگه. مردی که متمایز بود و ناگریز از تغییری هزارساله، مردی که هزاران سال پیش در تابوت خود چشمانش را باز کرد و به دنیای تاریکی خوشامد گفت. ابرای خاکستری و تیره که سرتاسر آسمونو پوشونده بودن، کم کم قطرهها رو مهمون زمین کردند. صدای رعد و برق بلندی به گوش رسید و شُر شُرِ آروم قطرهها، تندتر از تند شد. خیابون و پیادهرو ها خلوت شدن همهی مردم سریع حرکت کردن تا از دست سیل و طوفانی که به راه بود در امان بمونن. ولی زیر اون قطرههای تند و تیز یک نفر بر خلاف بقیهی مردم آروم قدم میزد؛ پالتوی مشکی رنگش زیر بارون تیرهتر شده بود. موهاش نمناک شده بودن و چند تار، روی پیشونی سفیدش تاب میخورد. نگاهشو به زمین دوخت و به گودالای لباب از آب نگاه کرد. با استشمام بویی لباشو بهم فشرد. دستاشو مشت کرد و نگاهشو بالا گرفت. - ببخشید آقا میشه بهم کمک کنید؟ اون دختر ازش کمک میخواست، از مردی که برخلاف بقیه بود. یه چیزی اون رو متمایز میکرد . نگاهشو به پای زخ
شبانه دختریست که عاشق عکاسیست اما برادرش شدیدا با این قضیه مخالف است. بدون اطلاع خانواده برای یک مصاحبه میرود و در مسیر برگشت تصادف میکند. در آمبولانس متوجه میشود هیچ چیز تصادفی نیست و سرنشینان ماشین و حتی مرد مرموزی که به ظاهر عابر بوده و سوار ماشین شده هم همگی بخشی از یک نقشه هستند. پازلی که باید حل شود...
دنیای رمان
معرفی بیش از ۱۰۰۰ رمان محبوب ایرانی خارجی و صوتی ...
ارسال روزانه بین 2 تا 4 رمان جدید به برنامه
رمان های آنلاین با پارت گذاری روزانه
با بیش از 35 ژانر مختلف برای همه سلیقه ها
ژانر ها بیش از 35 ژانر مختلف
تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است "من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضیتر میشوم" هر روز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدمها "شخصیت ناپایداری دارند" نمیشود روی ظواهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد! نویسنده : جین آستین
اکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسفاکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسف
اسفند
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
بهمن
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
دی
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آذر
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
آبان
نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh
-
محدثه کمالیدر ققنوس در بند۴۸ دقیقه پیش
-
محدثه کمالیدر ققنوس در بند۴۸ دقیقه پیش
-
مرضیه نعمتیدر بازگشت عاشقانه۲ ساعت پیش
-
مرضیه نعمتیدر بازگشت عاشقانه۲ ساعت پیش
-
مرضیه نعمتیدر حسرت با هم بودن۲ ساعت پیش
-
مرضیه نعمتیدر حسرت با هم بودن۲ ساعت پیش
-
مرضیه نعمتیدر آقای سر دبیر۲ ساعت پیش
-
یه آدم بدبختدر تعمیرکار۳ ساعت پیش
-
یه آدم بدبختدر تعمیرکار۳ ساعت پیش
-
...در شاه شطرنج۳ ساعت پیش
-
......در پیله ی پروانه۴ ساعت پیش
-
......در جوخه بیوه ها۴ ساعت پیش