چشمان آتش کشیده

به قلم Fatemeh78

یه مرد، مردی از تبار خون مردی با چشمان ماورایی. مردی که قدرت و سرعتی فراتر از انسان‌های دیگه به ارث برده بود. مردی متفاوت از تمام انسان‌های دیگه. مردی که متمایز بود و ناگریز از تغییری هزارساله، مردی که هزاران سال پیش در تابوت خود چشمانش را باز کرد و به دنیای تاریکی خوشامد گفت. ابرای خاکستری و تیره که سرتاسر آسمون‌و پوشونده بودن، کم کم قطره‌ها رو مهمون زمین کردند. صدای رعد و برق بلندی به گوش رسید و شُر شُرِ آروم قطره‌ها، تندتر از تند شد. خیابون و پیاده‌رو ها خلوت شدن همه‌ی مردم سریع حرکت کردن تا از دست سیل و طوفانی که به راه بود در امان بمونن. ولی زیر اون قطره‌های تند و تیز یک نفر بر خلاف بقیه‌ی مردم آروم قدم می‌زد؛ پالتوی مشکی رنگش زیر بارون تیره‌تر شده بود. موهاش نمناک شده بودن و چند تار، روی پیشونی سفیدش تاب می‌خورد. نگاهش‌و‌ به زمین دوخت و به گودالای لباب از آب نگاه کرد. با استشمام بویی لباش‌و بهم فشرد. دستاش‌و مشت کرد و نگاهش‌و بالا گرفت. - ببخشید آقا می‌شه بهم کمک کنید؟ اون دختر ازش کمک می‌خواست، از مردی که برخلاف بقیه‌ بود. یه چیزی اون‌ رو متمایز می‌کرد . نگاهش‌و به پای زخ

چشمان اتش کشیده

به قلم Fatemeh78

یه مرد، مردی از تبار خون مردی با چشمان ماورایی. مردی که قدرت و سرعتی فراتر از انسان‌های دیگه به ارث برده بود. مردی متفاوت از تمام انسان‌های دیگه. مردی که متمایز بود و ناگریز از تغییری هزارساله، مردی که هزاران سال پیش در تابوت خود چشمانش را باز کرد و به دنیای تاریکی خوشامد گفت. ابرای خاکستری و تیره که سرتاسر آسمون‌و پوشونده بودن، کم کم قطره‌ها رو مهمون زمین کردند. صدای رعد و برق بلندی به گوش رسید و شُر شُرِ آروم قطره‌ها، تندتر از تند شد. خیابون و پیاده‌رو ها خلوت شدن همه‌ی مردم سریع حرکت کردن تا از دست سیل و طوفانی که به راه بود در امان بمونن. ولی زیر اون قطره‌های تند و تیز یک نفر بر خلاف بقیه‌ی مردم آروم قدم می‌زد؛ پالتوی مشکی رنگش زیر بارون تیره‌تر شده بود. موهاش نمناک شده بودن و چند تار، روی پیشونی سفیدش تاب می‌خورد. نگاهش‌و‌ به زمین دوخت و به گودالای لباب از آب نگاه کرد. با استشمام بویی لباش‌و بهم فشرد. دستاش‌و مشت کرد و نگاهش‌و بالا گرفت. - ببخشید آقا می‌شه بهم کمک کنید؟ اون دختر ازش کمک می‌خواست، از مردی که برخلاف بقیه‌ بود. یه چیزی اون‌ رو متمایز می‌کرد . نگاهش‌و به پای زخ

راز شبانه لحظاتی پیش

شبانه دختری‌ست که عاشق عکاسی‌ست اما برادرش شدیدا با این قضیه مخالف است. بدون اطلاع خانواده برای یک مصاحبه می‌رود و در مسیر برگشت تصادف می‌کند. در آمبولانس متوجه می‌شود هیچ چیز تصادفی نیست و سرنشینان ماشین و حتی مرد مرموزی که به ظاهر عابر بوده و سوار ماشین شده هم همگی بخشی از یک نقشه هستند. پازلی که باید حل شود...

محبوبترین های هفته

دنیای رمان

+1000 رمان عاشقانه و طنز

معرفی بیش از ۱۰۰۰ رمان محبوب ایرانی خارجی و صوتی ...

ارسال روزانه بین 2 تا 4 رمان جدید به برنامه

رمان های آنلاین با پارت گذاری روزانه

با بیش از 35 ژانر مختلف برای همه سلیقه ها

یک جرعه از کتاب غرور_و_تعصب

تعداد آدم‌هایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست؛ تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است "من هرچه بیشتر دنیا را می‌شناسم از آن ناراضی‌تر می‌شوم" هر روز که می‌گذرد بیشتر معتقد می‌شوم که آدم‌ها "شخصیت ناپایداری دارند" نمی‌شود روی ظواهر، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد! نویسنده : جین آستین

فروردین
۲۷
نقد و بررسی رمان سووشون

اکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسفاکثر ما داستان سیاوش و مرگ مظلومانه اش را به احتمال زیاد شنیده و یا خوانده ایم. در سوشوون نیز با داستان یوسف

اسفند

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

بهمن

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

دی

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آذر

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

آبان

نویسنده و گوینده : بهاره نوربخش - @bahare.noorbakhsh

در حال پارتگذاری...
آخرین نظرات کاربران
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید