پارت یازده :

آرمان تکان خفیفی خورد. حلقۀ دست لادن به دور کمرش را آرام گشود و لحاف را روی شانه‌هایش کشید. به صورت غرق خوابش نگاه کرد که به‌سان کودکی معصوم بود. موهای ابریشمی و لایتَش روی بالشت پخش بودند. مژه‌های بلند و حالت‌دار، بینی قلمی، لب‌های صورتی و برجسته، پ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.