گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت پنجاه و چهارم :
باربد گلویی صاف کرد و پرسید:
-من میتونم با خانوم مطیع صحبت کنم؟
دکتر لاقید شانه بالا داد:
-بله؛ حالشون کاملاً خوبه و شرایط صحبت کردن رو دارن. فقط زیاد خستهشون نکنید.
سری به تأیید تکان داد. امیدوار بود که گیلدا حالا که هوشیار شده، راز این عجیب بودنش را برملا کند.
رو به ابراهیم با اجازهای گفت و سمت در بستهی اتاق آیسییو رفت. آهسته در را باز کرد و پا به اتاق گذاشت.
مطالعهی این پارت حدودا ۳ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۳۳۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.