پارت بیست و هفتم :

او حرف می زد و تنها کاری که انجام نمی دادم، گوش دادن به حرف هایش بود!!!
- با توام برکه!!!
- هان؟!
- می گم یه شماره کارت بده تا پول خرید هایی رو که برام کردی برات واریز کنم.
- چه عجله ایه؟ بزار بمونه فعلا.
- شماره کارت و برام بفرست.
- باشه، راستی صابر گوشی تو بهت داده؟
- آره خداروشکر، داشتم دیوونه می شدم بی گوشی. با خانوادمم یه ارتباط تصویری برقرار کردم تا خیالشون راحت باش

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۶ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • شبنم

    00

    عالی

    ۲ هفته پیش
  • پری مامان آوینا

    00

    مرسی سعیده جان بابت رمانهای هدیت عالی بود .قلمت پایدار

    ۲ هفته پیش
  • فهیمه

    00

    خسته نباشی متشکرم بابت رمان زیبایت

    ۲ هفته پیش
  • سعیده براز | نویسنده رمان

    ممنون فهیمه جان

    ۲ هفته پیش
  • پرنیا

    10

    ممنون بابت پارتای هدیه خدایی چسبید👌🌹🥰

    ۲ هفته پیش
  • سعیده براز | نویسنده رمان

    خواهش میکنم😍

    ۲ هفته پیش
  • لیلا

    00

    عالیه

    ۲ هفته پیش
  • سعیده براز | نویسنده رمان

    ممنون لیلای عزیز

    ۲ هفته پیش
  • آمنه

    00

    سلام خوب بود احساس میکنم ویاشاید میثم دوست دختر داشته والان که میبینه داره حالش خوب میشه میخواد سراغ همون بره وخجالت میکشه بگه وشاید دوست میثم همان شخصی هست که قرار بود برای برکه بیاد خواستگاری بیاد

    ۲ هفته پیش
  • سعیده براز | نویسنده رمان

    ممنون از نظرتون

    ۲ هفته پیش
  • عبدی

    10

    مثل همیشه عالی

    ۲ هفته پیش
  • زینب

    10

    ممنون از پارت های هدیه. تا الان که عالی بوده یه رمان متفاوت. سپاس و خسته نباشید

    ۲ هفته پیش
  • اسرا

    10

    الان دوستش یایکی دیگه ست به باسعددوست درنیاید🤔🙏

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.