پارت شصت

زمان ارسال : ۱۰ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه

لباس‌های خیس و شال چروکیده‌ام را از تن سرما زده‌ام جدا کردم و لبه‌ی تخت نشستم.
گیسوان سیه رنگم دیگر همانند صبح، صاف و مرتب نبود و حالا مثل همیشه درهم تنیده و فِر دیده میشد.
شلخته بودم و ای‌کاش می‌توانستم در مراسم امروز شرکت نکنم.
روح و روانم به اندازه‌ی کافی منهدم شده و باید برای آرامشِ از دست رفته‌ام کاری می‌کردم؛ باید برای نجات دادن روحِ زخم‌خورده‌ام، این حُزن‌ها ر

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Aa

    10

    ممنون زیبا بود🙏🌺

    ۱ هفته پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    🌹✨

    ۱ هفته پیش
  • مهتاب

    40

    کارت خیلی درسته نازنین جان 💚

    ۱ هفته پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    ممنونم مهتاب جانم 🤍✨

    ۱ هفته پیش
  • م.ر

    30

    به.به دست مریزاد 👐

    ۱ هفته پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    خیلی ممنونم از شما🌹

    ۱ هفته پیش
  • ??

    20

    مثل همیشه عالی بود

    ۱ هفته پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    خیلی ممنونم از شما🌹

    ۱ هفته پیش
  • ستاره

    00

    بله دیگه افتادتوچاه 😉عالی مث همیشه 🌷

    ۱ هفته پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    مرسی ستاره جان، همراه همیشگی🧡

    ۱ هفته پیش
  • صحرا

    00

    به به داستان داره رنگ و بو میگیره از شنبه ش🤣

    ۱ هفته پیش
  • نازنین هاشمی نسب | نویسنده رمان

    آره دیگه همه چیز از شنبه شروع میشه😂 مرسی ازت🧡

    ۱ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.