پارت سی و سوم :

بالا که رفتم اولین کسی که نگاهم بهش افتاد، فریماه بود. خیلی معنی دار نگاهم می‌‌کرد. سعی کردم رفتارم عادی باشد. به طرف مادرم می‌‌رفتم که سنگینی نگاه کسی را روی خودم حس کردم. نگاهم متوجهش شد. این بار شکوه بود که طور بدی بهم زل زده بود. حتماً فکر می‌‌کرد برای پسرش تور پهن کردم و نمی‌‌‌‌گذارم زندگی‌‌اش را کند مثل فکری که در مورد امین داشت. نگاهم را ازش دزدیدم. مادرم آرام گفت:
ـ کجا غی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۳۱۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    عالیه ولی عجب ماجرایی دارند

    ۱۰ ماه پیش
  • مرضیه نعمتی | نویسنده رمان

    🧡💛

    ۱۰ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.