مهمیزهای سیاه به قلم آزاده دریکوندی
پارت چهل و چهارم
زمان ارسال : ۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه
*شروع موسیقی*
نیلی پشت پیانو نشسته بود و قطعهی عجیبی میزد! سورن گفته بود دلش یک قطعهی آرامبخش میخواهد؛ اما نه اینکه باعث شود درگیریهای ذهنیاش را فراموش کند! نیلی همیشه انتخابهای معجزه گری داشت... همیشه!
سورن پشت سر او کف سرامیکهای روشن خانه طاق باز دراز کشیده بود و دستانش را از هم باز کرده بود. نیلی پیانو مینواخت و او پشتِ پلکهای بستهاش، دو نوجوان سرزنده را میدی
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
ماندانا
00اشکان گناه ... ولی انقدر که همه دارین به منوچهر فحش میدین به خود سورنم باید بدین منوچهر مقصره هااا ولی سورن قدرت داشت که بخواد برای تغییر عقیده منوچهر یکم تلاش کنه یا اشکان و نکشه قدرت داشت ولی نخواست
دیروزپرنیا
00پدر خونده خدا لعنتت کنه که باعث شدی اشکانو بکشه😔😔 بچه ب این محبوبیتی امیدوارم نیلی دیگه نگات نکنه😒🙄
دیروزآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
نیلی بنده خدا تازه عاشق شدههههههه😕 نمیدونه که این چه آدمیه😔
دیروزم.ر
00ای بابا😥
دیروزآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
🥲
دیروزشاپرک
10بازم لعنت به این منوچهر😤😤😢😢
۲ روز پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
منوچهر 😎 ماها🙁
دیروزساناز
00💛🧡🤎💚🩶🤍❤️🩵💙💜
۲ روز پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚💚
دیروزمهلا
00💜💜💜
۲ روز پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
💚💚💚
دیروزراپونزل
20محشر بود✨🤍
۲ روز پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
ممنونم😍💚
دیروزآمینا
21پدرخوانده تف تو روت بیاد که بچه نمیتونه عاشق بشه.مجبور به کشتن رفیق بشه.نتونه زندگی عادی داشته باشه.واقعا دلم برای سورنا کبابه😢😢
۲ روز پیشآزاده دریکوندی | نویسنده رمان
پدرخوانده یه پدرخواندهی واقعیه🥰 شروووور و منفوووور🤩
دیروز
ماندانا
00هی ... هر چی میگذره امیدم کمتر میشه ولی ایشالا اشکان هنوز زنده اس