مرگ در پاورقی به قلم میلاد سرداری
پارت دوازده
زمان ارسال : ۱۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
در هر دو صورت قصهی من پایان مییافت، البته پایان داریم تا پایان.
یک روز رودی طغیانگر و افسار گسیخته در من جاری شد، آنقدر خروشان که حتا سیارههای دیگر هم قادر به دیدنش بودند، ستارهی زندگی گفت:
- بینهایت زیباست! همچین چیزی فقط از تو برمیاد سرگردون.
من که دیگر این تعریفها رویم تاثیری نداشت گفتم:
- ممنونم.
هستهام نمیخواست چیز دیگری بشنوم اما سیارهی زندگی اه
سهیل
۲۸ ساله 10وااااقعا عالی و پر محتوا 👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏👏