پارت بیست و پنجم :

«خودم بهش می‌گم. باید نویدو پیش خودم نگه دارم. کار دارم باهاش.»
_ تو سینه این دل من می‌خواد آتیش بگیره
مونده سر دو راهی چه راهی پیش بگیره.
بهنود بود که زده بود زیر آواز. ماهنوش فکر بهرخ و بهارک و نوید را گذاشت برای بعد. جانِ دلش داشت می‌خواند.
_ یکی حالا پیدا شده قدر اونو می‌دونه
رگ خواب یار من‌و رقیب من می‌دونه
استکان ماهنوش را گرفت مقابلش، با دست دیگرش هم بوسه ف

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۲ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۵۹ روز پیش تقدیم شما شده است.
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.