پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۲۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

فندک زد و شعله‌ی کوچک را خیلی با دقت زیر سیگارش گرفت. قد آفتاب تا روی میزش می‌رسید و ظهر گرم و طاقت فرسایی بود. ضل آفتاب پشت پنجره‌ی بلند اتاقش بر سر شهر می‌تابید و او هوای خنک فضا را مدیون کولر گازی بود.
- بازار چنج خیلی بده آقا! لامصب‌ها حواسشون به ریال ریال هست... از کجا میان، به کجا می‌رن؟! آمار همه رو دارن.
جلالی مقابلش ایستاده بود و ژست همیشگی‌اش را داشت. دستان در هم تنیده‌ا


رمان مافیایی مهمیزهای سیاه از آزاده دریکوندی در دنیای رمان https://novelonline.ir دانلود رمان عاشقانه مهمیزهای سیاه از آزاده دریکوتدی در دنیای رمان دانلود رمان عاشقانه مهمیزهای سیاه از آزاده دریکوتدی در دنیای رمان دانلود رمان عاشقانه مهمیزهای سیاه از آزاده دریکوتدی در دنیای رمان دانلود رمان عاشقانه مهمیزهای سیاه از آزاده دریکوتدی در دنیای رمان دانلود رمان عاشقانه مهمیزهای سیاه از آزاده دریکوتدی در دنیای رمان رمان مافیایی مهمیزهای سیاه از آزاده دریکوندی در دنیای رمان https://novelonline.ir

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایلما

    00

    تصورم از کراوات به چیز دیگه بود😂😂شایدموضوع مربوط ب نیلی باشه

    ۲ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    ذهنم درگیر شد تصورت چی بوده🥴

    ۲ هفته پیش
  • پرنیا

    00

    ب نام خدا پیدا کردن بابای نیلی وسلام . خداکنه درست باشه که دیگه ناامید میشم 😬😔

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اشتباااااااه.... 😂

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    عشقم دیگه با دقت نمی‌خونی هاااا. قشنگ معلومه اون کلاس اولی حواس برات نذاشته🤭سورن که درمورد بابای نیلی کنجکاو نیست اصلا، این شمایید که کنجکاو شدید😅

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    نیلی توی ذهن خودش داشت به باباش فکر می‌کرد وگرنه چیزی به سورن نگفت درموردش

    ۳ هفته پیش
  • هدی

    00

    ای وای پس حدسم غلطه😆

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    🤭🤭🤭

    ۲ هفته پیش
  • پرنیا

    00

    دیگه باید برم من ،مث رونالدو روزای اوجم تموم شد 🥴😂😂😂😂

    ۳ هفته پیش
  • هدی

    00

    شاید ازش خواسته درباره ی خانواده نیلی تحقیق کنه

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    نه سورن درمورد خانواده‌ی نیلی اصلا کنجکاو نیست. امیدوارم پارت سی و نه رو خونده باشی که به جواب رسیده باشی😍

    ۲ هفته پیش
  • الف جیم

    00

    اصطلاح و معنای جالبی داشت.. 👍🏻

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    و البته ترسناک😔

    ۳ هفته پیش
  • الف جیم

    00

    پارت پارت✊🏻😎

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    سه شنبه سه شنبه🤩

    ۳ هفته پیش
  • مهشید

    00

    این قضیه کراوات واقعا وحشتناک بود ممنونم به خاطر پاورقی ها و اینکه کنجکاوم هرچه سریع تر بفهمم سورن از جلالی چی خواسه و چی توی سرشه😬چرا نمیشه حدس زد آخه...

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    پارت***معلوم میشه چی می‌خواسته😍💚 بگم خوشحالم که نمی‌تونی حدس بزنی یا مشخصه؟😎

    ۳ هفته پیش
  • مهشید

    00

    میکائیل رو از دومینو به عنوان یه آدم باهوش میشناختم و حالا توی رمان مهمیزها هم داره نشون میده یکی از دلایل باهوش بودنش دقت زیادی به شخص سورنه!

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    میکائیل عشششششق منهههههه این بشر توپ رمان که سمتش می‌افته قشنگ بلده چجور پیش ببره. واقعا معرکه‌اس

    ۳ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    آزاده جونم راستی نکن یکی از این خورده فروش ها مهرپاکیزمون ب

    ۳ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    اشتباهی دستم رفت روی ارسال ارسال شد نکنه مهر پاکیزه باشه یکی از اون خورده فروش ها😉😎عالی دستت طلا آزاده جونم 💋💋

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    قربونت عزیزم 😍💚

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    نه مرتضی توی دستگاه همایونفرها کار نمی‌کرده🤭خودش مستقل بوده

    ۳ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    فکر کنم درباره همین مواد فروش ها و دلار فرش ها باشه یا شاید درباره الماس ها روسی باشه گفته دربارشون تحقیق کنه😎گفتم ...... خونت کم شده سریع سه پارتو خوندم رسیدم بهتون😍🙈😝اصلانم خودشیفته نیستم😁🤣

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    خیلی هم مرسی که به فکر زرناز خونم هستی😍💚فعلا کسی درست حدس نزده سورن از جلالی چی می خواسته و توی پارت***معلوم میشه

    ۳ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    کراوات کلمبیایی چه ترسناک 🥺سورنا گناه دارن یکم بهشون رحم کن😉فول عالی مثل همیشه دستت طلا💋❤️مگه اشکان وردست سوزن نیست پس چرا نیست؟ چرا همش جلالی چاق؟ دلم برای کل کلش با سورن تنگ شده🙈😎

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    اشکان پارت های همین هفته میادش😍واقعا همه‌اش منتظر بودم سراغش رو بگیرید🤭با تشکر فراوان از تو و ماندانا که به یادش بودید🤩

    ۳ هفته پیش
  • مهلا

    00

    💜💜

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚💚💚

    ۳ هفته پیش
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    اول از همه قبل از اینکه این پارت رو شروع به خوندن کنم یه چیز بگم امروز اولین روز بارون شیراز بود و من رو یاد معین و عاشق بودن بارانش انداخت گفتم این حس خوب رو باشما اشتراک بزارم دلم برایش تنگشده🥺❤️⛈️

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    آآیییییی چه قشنگ😭😭😭😭😭فکر نمی‌کردم یکی با بارون یاد معین بیفته😭😭😭باید امروز یه وقت پیدا کنم بشینم یه گوشه بابتش بِگِریم😭

    ۳ هفته پیش
  • آمینا

    00

    کراوات کلمبیایی چه وحشتناک 😢😢همین جلسه اضطراری از نتیجه تحقیقات جلالی بوده به نظرم همینو میخواسته👏مرسی بابت پارت😍

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    به به😍😍😍تشویییییق👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻دقیقا این جلسه نتیجه‌ی جلالی بوده؛ اما سورن دقیقا چی خواسته ازش که این جلسه رو گرفتن؟🤔 پارت***معلوم میشه

    ۳ هفته پیش
  • ساناز

    10

    دوتاش خودم هستم یادم رفتو قلبم ❤️💜💙🩵💚🤎🧡💛

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    💚💚💚

    ۳ هفته پیش
  • ساناز

    10

    پیداشدن عمه سهند اینکه واقعا پول داره

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    عه عه عه دخترم قیمه ها رو چرا ریختی تو ماستا🤭اینجای داستان مهمیزها، سهند هنوز توی زندانه! در اصل فصل اول مهمیزهای برای دو تا یک سال قبل از شروع دومینو هستش

    ۳ هفته پیش
  • آزاده دریکوندی | نویسنده رمان

    کلا توی فصل اول مهمیزها به دومینو اصلا فکر نکنید. حالا درموردش یه اطلاعیه می‌ذارم که جریان دقیقا از چه قراره بین این دو رمان

    ۳ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.