پارت سی

زمان ارسال : ۵۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

تکان می‌داد و فریاد می‌زد و از شدت درد گریه می‌کرد. اما این چیزی از اراده‌اش کم نمی‌کرد.
- من ضعیف نیستم.
تا اینکه با صدای جا خوردن استخوان، پیروزمندانه مانند یک شیر پر صلابت غرید.
اواسط روز بود، مدتی از بند آمدن بارام می‌گذشت. جیک به تازگی غذایش را خورده بود، از کلبه خارج شد و به سمت چشمه آب رفت تا جرعه‌ای بنوشد و قدری آب به خانه بیاورد. او قبلا توانسته بود یک ظرف چوبی برای ا

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.