پارت پنجاه

زمان ارسال : ۱۱۲۴ روز پیش

با صدای نیاز از حرکت ایستادم و از داخل آینه نگاهش کردم.

- عه عه... وایستید! 

زیپ کیفش رو باز کرد و سرش و خم کرد و نمی‌دونم چی پیدا کرد که با خیال راحت گفت: هیچی هیچی، اینجاست! ببخشید می‌تونید برید.

کلافه سری تکون دادم و بی‌حال استار ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید