پارت سی و هشتم

زمان ارسال : ۶۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 10 دقیقه

آرش ایستاده و سوی خورجین اسب کِرِم‌رنگش که به درخت سروی اندکی آن طرف‌تر بسته شده بود رفته و نی‌اش بیرون آورده و دوباره سوی بید مجنون راه کج کرد. آلتون هنوز در حال تیمار و رسیدگی به جزامی‌ها بود. نبات اندکی از بید فاصله گرفته و به تکان‌تکان خوردن برگ‌های پریشان بید در میان نسیم ملایم چشم دوخته بود. آرش را که در نزدیکی خویش یافت، لب گشوده، گفت:
- می‌دانی از چه روی این درخت بید این‌چن

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • فاطمه ❤️

    00

    آخه عزیزم چه وقت تمام شدن بود 🥺 چرا با احساساتمون بازی می کنی 😂😁 نمیگی قلبمون ضعیفه ❤️ 🩹⭐⭐⭐⭐⭐

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    دیگه دیگه، کرم دارم🤣🤣🤣 خیلی ممنونم که کنارمی فاطمه، خیلی زیادددددددددد. دوست دارم😍😍😍😍😍😍😍💋💋💋💋💋💋❤️❤️❤️❤️❤️❤️

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه ❤️

    00

    دور از جون عزیزم 😘😁 واین کم لطفی ما نسبت به تاریخ مون وگذشته رو می رسونه که شما بی انگیزه شدی امیدوارم که موفق باشی وبا انگیزه ❤️❤️🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    مرسی عزیزکم🥹🥹🥹🥹😍😍😍😍😍🙃🙃🙃🙃🙃

    ۲ ماه پیش
  • Fateme_m

    00

    مگه نباید پنج شنبه ارسال میشد

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    من شرمنده‌ام و البته شطرنجی🫠🫠🫠🫠🫠🫠

    ۲ ماه پیش
  • Fateme _m

    00

    پس پارت ۳۹ کی میاد؟؟😐

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    ببشید🥲 دیشب تا دیر وقت کار داشتم، لعل هم خیلی سنگینه به خاطر تاریخی بودنش🥲🥲

    ۲ ماه پیش
  • اکرم بانو

    00

    صدرا برگشت که

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    بعله😁

    ۲ ماه پیش
  • Fateme_m

    00

    تا اینجا که خییلی جذاب و عالی بود واقعا آفرین داری😍🌸

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    قربونت برم من که😍😍😍😍😍

    ۲ ماه پیش
  • نیلوفر آبی

    00

    عالی بود خسته نباشید

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    قربونت عزیزدلم. خیلی خیلی ممنونتم که کنارمی. خیلی گلی😍😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘😘

    ۲ ماه پیش
  • Aa

    00

    من که عاشقتم عالی مینویسی همیشه سلامت وشاد وموفق باشی تشکر برای زحماتت وقلم پر محتوا وزیبات🥰🥰🥰🙏💐💐💐

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    منم عاشقتم قربونت برم. همیشه همراهم بودی و من تا ابد مدیونتم. از خدا برات بهترین ها رو می‌خوام. امیدوارم غم هیچ‌وقت سراغت نیاد و اگرم یه وقتی اومد، غم‌خوارت هم باهاش بیاد 😍😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

    ۲ ماه پیش
  • م

    00

    آرش حق داره واقعا حتی زمان ما با اینهمه امکانات ورسانه تشخیص حق از باطل سخته

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    به قولی تزویر مثل یه سکه‌ی دو رو می‌مونه که روی یه روش اسم خدا حک شده و روی یه روی دیگه‌اش شیطان.

    ۲ ماه پیش
  • م

    00

    فاطمه خانم شما یکی ازبهترینهای دنیای رمان هستید با ذوق،با اخلاق،خوش قول ،رمانت هم خیلی جذابه

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    فدات بشم عزیزدلم. لطف داری به من قشنگم😍😍😍😍😍😍😍😍😍❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️💋💋💋💋💋💋💋

    ۲ ماه پیش
  • م

    10

    چه سرعت عملی داشته صدر خودش زودتراز نامش رسیده

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    بچه‌ام هوله🤣🤣🤣 مثلاً خواسته فن بزنه😁 قربونت برم که همیشه کنارمی. خیلیییییی ممنونتم، خیلیییییی زیاد، خیلی خیلی زیاد😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

    ۲ ماه پیش
  • نهال

    00

    اخ جون صدرا برگشت..از الان ببعد به قسمتهای عاشقاته و هیجانی نزدیک میشویم😍😁

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    بعله بعله😁 نهال جانم خیلیییییییی خیلییییییی ممنونتم که کنارمی. خیلی ممنونم، خیلی🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    بعله بعله😁 نهال جانم خیلیییییییی خیلییییییی ممنونتم که کنارمی. خیلی ممنونم، خیلی🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹🥹😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘

    ۲ ماه پیش
  • مهلا

    00

    💜💜💜

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    قربونت مهلا جونم😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍

    ۲ ماه پیش
  • آمینا

    10

    عه صدرا برگشت.دیگه نبات چقدر برای صدرا حرف داره ای وای🤭

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه علی آبادی | نویسنده رمان

    مخش رو تیلیت خواهد کرد🤣🤣🤣 مرسی کهکنترم موندی آمینا جونم. تا ابد مدیونتم😍😍😍😍😍😍😍😍

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.