فریه پینوکیو به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت چهارده :
از باغ بیرون آمدیم.
دم در ایستاده بودیم که فرجام گفت :
_ کجا بریم ؟
زبان باز کردم.
_ دلم میخواد کنارت راه برم .
لبخند زد .
انگشت های دستش را ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فاطی
00وای خدا بی اعتمادی تا کجا...ممنون رمان قشنگیه