پارت هشتم

زمان ارسال : ۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه

فصل 3

صبح مانی و مادرم در حال صبحانه خوردن بودند که من هم وارد شدم. سلامی کردم و کنار مادرم نشستم. مانی کمی از چایش را نوشید و گفت:

ـ همیشه انقدر دیر از خواب بلند می‌‌شی یا به خاطر بی خوابی دیشبه؟

نگاهی به ساعت انداختم که یازده ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید