پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت هشتاد و ششم
زمان ارسال : ۷۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
****
ایپزود آخر.
چهار سال بعد.
پروانه به آشپزخانهای بهم ریخته اش نگاه کرد.ظرف های کثیف درون سینک..کف آشپزخانه خیس بود وهرآن ممکن بود سُر بخورد .
_مامان من گشنمه...
به عقب چرخید.دخترک کوچکش با موهای فرفری طلایی وچشم های درشت عسلیاش میان درگاه آشپزخانه ایستاده بود وزل زده بود به او.
_اما هیچی ...
به سمت یخچال رفت.درب آن را باز کرد .
_چرا چیز داریم...
به یخچالی که
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرگل حسینی | نویسنده رمان
همیشه بخندی جانم🥰🧡
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00خیلی خوشحال شدم عمه و حامی و شوهر عمه به سزای کارشون رسیدن❤️و هوتن و پروانه بهم رسیدن و یه بچه گوگلی گیرشون آمد ای جونم😍پروانه این زندگی آرام بخش حقش بود😍
۲ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
ممنون از تو که همیشه همراهم بودی عزیزمم🥰🧡
۲ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00فول عالیییی مرسی فرگل جونم😍گل کاشتی ❤️خیلی خیلی قشنگ تموم کردی دستت طلا😍با رمان جدیدت حتما همراتم برو پرانرژی برگرد که ایشالله که بچه ها حمایت کنن تا خسته گیت در بره عزیزم ❤️💋
۲ ماه پیش
Zarnaz
۲۰ ساله 00و اونجایی که تخم مرغ درست کرد و سوخت کلی خندیدم یا اونجایی که برا افسردگیش پرستار میخواست 🤣😁عالی گل کاشتی دستت طلا ❤️💋بی صبرانه منتظرم رمان جدیدت میمونم❤️💋