پارت شصت و دوم :

- ولی چشمات گریه‌ای شدن...

خنده‌ای ناخودآگاه روی لب ساحل آمد و بی‌اراده دختری را که یادگار دریا بود در آغوش کشید و فشردش.

- آخ من قربون تو برم... چشم گریه‌ای دیگه چیه شیرین زبون؟

به اعجاز حضور او آرام شد و لبخندش به لب دختر هم س ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.