خیانتکار عاشق 3 به قلم فاطمه عبدالله زاده
پارت شصت
زمان ارسال : ۲۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 6 دقیقه
کم کم ازش فاصله گرفتم و چند دقیقه بعد میون جماعتی که هر لحظه بیشتر میشدن، گمش کردم.
قبل از اینکه به سمت در برم راهم رو به سمت لابی کج کردم و به متصدی بار که مشغول مشروب ریختن بود، نگاه کردم.
بعد از چند دقیقه متوجه حضورم شد و به سمتش برگشت که بلاتکلیف وسط سالن ایستاده بودم.
دستهاش رو به کمرش زد و نگاه تیزی نثارم کرد.
- خب... چه خبر بلبل ناشناس؟
آهسته خندیدم و موهام
تارا آرام
20آخی ،چه گوگولی شدن، دنیرو چه مهربون شده، البته از همون اول حس میکردم از این آدماست که مهربونن ولی میخوان ب کسی رو ندن، دقیقا شبیه خیلی از پدرها، مرسی نویسنده