شدو به قلم ملیکا کمانی
پارت پنجاه و هفتم :
دست دختر را آرام رها کرد و با نگاه زیر انداختنی، آرام لب زد:
- پیش چشم همه از خویش یَلی ساختهام/ پیش چشمان تو اما سپر انداختهام...
نفس سنگینش را در غالب آهی بیرون داد و بعد محض فرار از موقعیتی که در آن مانده بود، دست سمت دستگیره برد ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
آیرین
00❤❤❤