پارت دویست و هفتاد و پنجم

زمان ارسال : ۷۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

دو دستی پاچه‌ی شلوارِ اهورا را گرفت و ملتمس ضجه زد:
-نه... شما واسطه شید، می‌شه. التماس‌تون می‌کنم جناب عزرائیل...
بیچاره رسماً به دست و پای اهورا افتاده بود و اهورا با بی‌رحمی به نقشش ادامه می‌داد. دیگر نتوانستم بیشتر از آن خودم را کنترل کنم و به اهورا توپیدم:
-گناه داره دیگه اهورا، تمومش کن.
توجه بنیامین سمت من چرخید. وقتی برق اشک را در دو چشمش دیدم، دلم به حالش سوخت. یک ن

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.