پارت ششم

زمان ارسال : ۸ روز پیش

تمام بدنش از ترس لرزید و قطره اشکی بی‌اراده از چشمانش چکید. درحالی که همچنان بوسه‌اش بر انگشتش خشک مانده بود چند نفس عمیق کشید و زیر لب دعایی را تکرار کرد.

کمی سکوت بر فضا سایه انداخت و سپس از دیوارها صدا بلند شد.

- تمام غم‌هاتو به یاد ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید