چنگار به قلم حنانه بامیری
پارت چهارم
زمان ارسال : ۱۰۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
مرجان که حال نزار سایه را دید، اندوه خود را از یاد برد؛ از جا برخاست و دستان درشتش بر شانۀ سفید سایه نشست.
- نمیخواستم ناراحتت کنم عزیزدلم. ببخشید.
روزی، ساعتی، ثانیهای مرگ پوزه باز میکرد و تن ترسیدهاش را میبلعید؛ در هجوم آن ثانیه ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما