پارت صد و نوزده

زمان ارسال : ۱۲ روز پیش

فصل۹




"من تصمیم خودمو گرفتم. بهم خبره بده!"
جوابی به اس‌ام‌اس دریافتی از شیدانه نداده بود که کلید توی قفل چرخید و در باز شد. با دیدن چهره‌ی خسته‌ی بیتا، گوشی را توی جیبِ جینش سُراند و بلند گفت:
-بَه! خسته نباشی خانم دکتر.
"سلامت باشید" بیتا در صدای بلند دخترش گم شد. او هم محو تماشای کارهایش:
-سلام مامان. چقد دیر کردی امشب‌.
در حال آویختن سوئیچش به جاک

92
23,488 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
124 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید