مثل تو مثل هیچکس به قلم مهسا خدایی
پارت هفده
زمان ارسال : ۶۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
با میوههای توی بشقاب بازی میکردم که دستی روی شونهم نشست. قبلاز هر حرکتی که بخوام برای دفاع از خودم انجام بدم صدای حامد به گوشم رسید:
-میبینم که ببر ماده ما هوس شکار کرده؟
سرم رو به طرفش چرخوندم:
-کنایه میزنی؟
شونه بالا انداخت و گفت:
-نه. ولی تعجب کردم. انتظار داشتم بری آخرین ردیف بشینی!
دستش رو کشیدم و به طرف صندلی کناریم هدایتش کردم و گفتم:
-بشین و بهم ا