شدو به قلم ملیکا کمانی
پارت چهل و یکم :
خسته از تمام سوالهایی که جواب داده بود و تستهایی که با تمام دقت زده بود، تنش را روی نیمکت نه چندان راحت مطب جابهجا کرد و سر به دیوار پشت سرش تکیه داد. دلش شور عجیبی میزد و حالش ناآرام بود. شبیه کودکی که از آخرین امتحان فارغ شده و حالا منتظر اتمام ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
فخری
00سلام ملیکا جون خسته نباشی عزیزم قلمت ماندگار خیلی از رمان خوشم اومد واقعا عالیه و آموزنده🙏🏻🙏🏻❤❤