تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت شصت و ششم :
گوشی مونده تو دستم و فقط پلک می زنم.کاش گوشی قفل نبود و همین الان بازش می کردم.صدای باز شدن در دستشویی می یاد و من مثل یه ادم آهنی سرم سمت افسون می چرخه.گوشیش رو که دست من میبینه رنگ از چهره اش می پره.گوشی رو سمتش می گیرم و می گم:باز کن گوشیتو.
فقط با ترس نگاهم می کنه و من ازبین دندونهای کلید شده ام جوری که صدام از اتاق بیرون نره می گم:باز کن می گم.
قفل گوشی رو باز می کنه و من اون رو از د
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۱۱۴ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.