پارت چهل و هشتم

زمان ارسال : ۱۱۲۴ روز پیش

ابروهاش رو بالا انداخت و همون‌طور که تلویزیون رو روشن می‌کرد گفت: جوابش رو خودت نمی‌دونی؟ خب معلومه چون از این دختره بدم میاد.

از جام بلند شدم و کنارش روی مبل نشستم و آروم پرسیدم: چرا؟ 

این بار حرص جای خونسردی رو گرفت و عصبی گفت: چرا؟ واق ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید