پارت هشتم

زمان ارسال : ۲۹۲ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 12 دقیقه

کفشم را از توی نایلون بیرون آوردم و به پا کردم .

عجب ریسک بزرگی کرده بودیم .

بعضی موقع ها فرجام کار هایی میکرد که تن و بدن من را از ترس می لرزاند مثل الان .

مامان و مامان فرجام از توی حسینیه بیرون آمدند. هر دو میخندیدند.

...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.