تو عاشق نبودی به قلم سمیه هرمزی
پارت بیست و نهم :
***
شب شاید آسمون سیاه وستاره های چشمک زنش کنار مهتاب ،چشمنواز و قشنگ باشه اما برای منی که شب بیدارم و تازه دمدمای صبح می خوابم دراز کشیدن بی ثمر تو رختخواب کنار مردی که چند روزیه همسرمه تموم قشنگی های شب رو گرفته.اول شب خوابم برده اما باز هم بیخوابی به سرم زده ،انقدر به پهلو پشت به داوود خوابیدم که دستم خواب رفته؛ و از شدت گزگزش صاف می شم تا کمی نفس راحت بکشم.سرم روسمت داوود م
Z
10وایی اینا جوفتشون روانین خیلی با حالت خسته نباشی نویسنده جونم قلمت مانا