پارت هفتاد و سوم

زمان ارسال : ۲۵۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 7 دقیقه

بعد از جمع کردن سفره‌ی ناهار، دخترخاله‌های سمیر برای شستن ظرف‌ها به آشپزخانه آمدند و فرصتی برای حرف زدن و ایجاد صمیمیت بیشتر میانمان فراهم شد. انقدر خوش صحبت و گرم بودند که خیلی سریع باهم دوست شدیم. اصرار داشتند من و سمانه به استراحت بپردازیم و تا وقتی که خودشان اینجا هستند، باقی امور آشپزخانه را به دست بگیرند. دردی که از خستگی در ساق پایم پیچیده بود، باعث می‌شد بشدت از پیشنهادشان اس

1469
474,980 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • رزا

    20

    فاطمه جون اینقذه دوست دارم چقدر زیبا و دلنشین قلمت قلمت ماندکار بابت پلرت گذاری رایگان یه عالمه بوس 😘😘😘😘

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید عزیزم.🥰🥰

    ۹ ماه پیش
  • سیتا

    00

    بیچاره چقدر هم بلا سر اش آوردن این قوم شوهر و خود شوهر

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    چون خود سمیر بلد نبود پشت رابطه‌شون و آوا بایسته.

    ۹ ماه پیش
  • الناز

    40

    عالی بود قلمتون تو یک روز کل پارت رو خوندم بی صبرانه منتظر پارت بعد هستم واینکه ممنون که رمانتون رو رایگان کردین 🌷🌹🌷🌹

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    به مهر خوندید جان دل🌺

    ۹ ماه پیش
  • Aa

    20

    👏🙏💐

    ۹ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    🌺🌺

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید