پارت چهل و ششم

زمان ارسال : ۸۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

به ویلا رسیدند. باران ریزی دوباره شروع به باریدن کرد. آسمان شمال گویی خیال صاف شدن نداشت. شام آخر آن‌ها شبی بارانی و سرد بود.

کامران در حالی که حوله روی دوشش بود گفت: من می‌رم دوش بگیرم. بهترین فرصت بود. از غیبت او استفاده کرد و سر وقت وسایل خ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.