پارت سی و دوم

زمان ارسال : ۳۸ روز پیش

پسر که با دستان لرزان بطری آب معدنی را پایین آورد؛ کیارزم انگشتانش را قلاب کرد و کمی خود را جلو کشید.

- خب؛ قبل از همه‌چی بهم بگو روز قتل سودا خوانساری، از صبح تا شب کجا بودی؟

با آمدن نام او باز چشمان پسر پر اشک شد و نفسش پر عجز رفت و ب ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید