پارت بیست و هشتم

زمان ارسال : ۳۹ روز پیش


علی‌به‌پشتی ترکمن‌تکیه‌داده‌بود و سرش‌پایین، دفعه‌قبل اونقدر‌حالش‌ خراب‌بود که‌اصلا به‌ خونه‌ای به‌این‌قشنگی توجه‌ای نکرده‌.

همه‌جای‌حیاط‌سبز بود فقط‌راهی مارپیچ‌ ‌فارغ از برگ‌حساب می‌شد وگرنه تا‌ دیوار‌ پیچک‌ها پیچیده‌‌ بود.

ما ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید