پارت پنجاه و پنجم

زمان ارسال : ۱۰۸ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

***
به هوش بودم، کاملاً از اطرافم درک داشتم اما دلم نمی‌خواست چشم باز کنم و شاهد از دست دادن فرزندم باشم.
دست سردم میان دستان کسی بود که هم قاتل من و هم فرزندم بود.
اما قدرت اینکه گرمای دستانش را پس بزنم، نداشتم و من گاهی حالم از این ضعفی که در برابر قلبم داشتم بهم می‌خورد.
- سهیلا خانوم... عزیزم... چشم‌های خوشگلتو باز می‌کنی خیالم راحت شه؟
آخ از صدایش! کاش به این صدا حکم

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    خسته نباشی نویسنده جان ،خدا قوت ،مثل بقیه رمان هاتون قشنگ بودو هیجانی ،ممنونم عزیزم قلمت پایدار ،✋♥️💓♥️

    ۴ ماه پیش
  • آستاتیرا عزتیان | نویسنده رمان

    🥹🤍

    ۴ ماه پیش
  • آوا

    00

    رمانش قشنگ بود ولی کاش یکماه دیگه ادامه داشت 😊ممنون از نویسنده ی متفکر

    ۴ ماه پیش
  • آستاتیرا عزتیان | نویسنده رمان

    دیگه قراره استارت رمان جدید و بزنم براتون😎🤲🏻

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.