پارت بیست و ششم

زمان ارسال : ۴۹ روز پیش


صدای‌قرآن‌ از‌خونه کامران‌شنیده می‌شد، البته بهتر بگیم مرحوم‌کامران. سالن جز‌ پونزده‌نفر کسی نبود فقط‌‌ مادر‌ ‌زن پیرش‌بود که با‌دست‌هایی بهم‌پیچیده به‌سرش می‌کوبید؛ رماتیسم حتی‌نمی‌گذاشت‌راحت عزاداری برای دامادش کنه.

از‌ اون‌ دلخراش‌ت ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید