پارت دویست و بیست و سوم

زمان ارسال : ۷۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه

حالا می‌فهمیدم چرا زمانی‌که گفتم به‌جای امیرعلی او بیاید خواستگاری‌ام و یک مراسم عقد صوری باهم راه بندازیم، آن‌طور داغ کرد و عصبی شد.
قطعاً این حس شرم و خجالت وجود او را هم پر می‌کرد.
جعبه را از دستش گرفتم و زیر لب چیزی شبیه تشکر زمزمه کردم. نگاهِ کلِ جمع به جعبه بود. حتماً می‌خواستند ببینند اهورا برای دوست دختر جدیدش چه چیزی خریده.
ربانِ دورِ جعبه را باز کردم و آن را گشودم

749
88,639 تعداد بازدید
282 تعداد نظر
293 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید