گیلدا به قلم مرضیه اخوان نژاد
پارت صد و نود و هفتم
زمان ارسال : ۹۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 3 دقیقه
به محض آنکه در چوبیِ کافه را گشودم، زنگولهی بالای در به صدا درآمد و نگاهِ یکی دو نفری که در آن ساعت از روز پشت میزهای سالن نشسته بودند، سمتم چرخید.
از نگاهشان معذب شدم و سر پایین انداختم که صدای هیجانزدهی سپر کمی از اضطرابم را کاست:
-گیلدا.
نگاهی به او که پشت میز کارش ایستاده و حیرتزده من را مینگریست، انداختم و نیمچه لبخندی روی لبم نشاندم.
خواست از پشت میز خارج ش
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.