پارت صد و هفده

زمان ارسال : ۱۶ روز پیش

تا دوشنبه عزیزانم❤️👋




بی‌تفاوت شانه‌اش را بالا انداخت:
-نیومدم مهم نیست. هر چی پول مول داری نقد کن بزار دم دست. ارزش داره به عمری خاری کشیدن.
نتوانست جوابی به انوشه دهد. حتی نتوانست همراهی‌اش کند! آنقدر به تنها بودن و فکر کردن محتاج بود که بی‌خداحافظی از انوشه جدا شد. با دیدن اولین تاکسی، تویش نشست و از انوشه دور شد. تا به مقصد برسد، با خودش هم نتوانست حرف ب

92
23,478 تعداد بازدید
109 تعداد نظر
123 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • مریم گلی

    00

    واقعا برات متاسفم با این طرز تفکرت از زندگی و بچه داری ،دیگه بیشتر از این نمیتونم چیزی بگم ممنونم نویسنده جان

    ۲ هفته پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید