پارت چهل و هفتم

زمان ارسال : ۱۱۲۵ روز پیش

با پیچیدن یه تاکسی جلومون و بلند شدن فتوحی از کنارم، حرف تو دهنم ماسید و ناچار از جام بلند شدم.

با نیم‌نگاهی به ظرف توی دستم، لبخند محوی زدم و دنبال اون راه افتادم که کنار تاکسی رفت و به شیشه‌ی کمک راننده زد.

 میثمم در ماشین رو باز کرد و ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید