مدیر معاون ( آوارگان عشق ) به قلم نسترن قره داغی
پارت چهل و هفتم
زمان ارسال : ۱۱۲۵ روز پیش
با پیچیدن یه تاکسی جلومون و بلند شدن فتوحی از کنارم، حرف تو دهنم ماسید و ناچار از جام بلند شدم.
با نیمنگاهی به ظرف توی دستم، لبخند محوی زدم و دنبال اون راه افتادم که کنار تاکسی رفت و به شیشهی کمک راننده زد.
میثمم در ماشین رو باز کرد و ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
مریم
00ای کاش یکم متفاوت باشه رمان من بخاطر محیط جدید رمان جذبش شدم به اندازه کافی طنز هست ولی کاشرابطه عشقی نیاز متفاوت تر از بقیه رمان ها خیلی خوب میشه نیاز یه دختر با شخصیت تنده