پارت ده :

صدرا سر جنباند و نوک گالشش را به کمر اسب کوباند تا که کمی سریع‌تر برود و دست از این‌چنین یورتمه رفتن بردارد. صدرا لب بسته بود و ترجیح می‌داد باقی‌مانده‌ی راه را در سکوت بگذرانند. نبات سرش را از پشت به شانه‌ی صدرا تکیه داده بود و به خاکی که از پایین پ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.