حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت نود و نهم
زمان ارسال : ۱۳۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 3 دقیقه
از دلهره درون قلبم سونامی برپا می شود:
-سیاوش چی می خوای بگی.. جونم رو به لبم رسوندی. لقمان حالش خوبه؟ طوریش که نشده؟
سیاوش با خشم بهم می تازد:
-دندون روجگر بزار. همه حالشون خوبه. فقط یه پلیس سمج هی هر روز موی دماغم میشد. یه روز گیرم انداخت می گفت دنبال سمیره ...یارو داداششه. می گفت که سمیر وضعیت روحی خوبی نداره. راستش کلی کاغذ و مدرک بیمارستان نشونم داد که