حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت نود و هفتم
زمان ارسال : ۱۳۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 4 دقیقه
سمیرلبخند زنان دستمال کاغذی را از درون جعبه اش بیرون کشیده و سیاهی روی صورتم را پاک می کند:
-تو نفس منی. تو زیباترین غزل منی. به سلامتی کجا شال وکلاه کردی؟
هرم نفسهای گرمش روی صورتم می ریزد. از کی تا حالا این قدر قدش بلند شده است؟
خط فک و استخوان بندی صورتش شبیه لعیا است. این همه شباهت چه معنی دارد؟
به افکار خبیث درون ذهنم مجال جولان نمی دهم. بدون این شک