پارت بیست و هفتم :


دکتر یاوری روی صندلی می‌نشیند؛ با آرامش عکس را مجدد لای همان کتاب قرار می‌دهد. دستش را زیر چانه‌اش می‌گذارد و همچنان منتظر است که پاسخی در جواب حرفش گفته شود.

بوی عطر دکتر در مشامم می‌پیچد؛ یک آن تمام خشم‌های فرو برده و احساسات سرکوب شده از ذهنم بیرون می‌ریزند؛ باید جلوی دهانم را بگیرم و به سرعت اتاق را ترک کنم؛ باید دو پا دارم، دو پای دیگر را قرض بگیرم تا بتوانم از قفسی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۱۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • دانه

    ۱۶ ساله 20

    رمانتون عالی و بی نظیر

    ۵ ماه پیش
  • محبوبه لطیفی | نویسنده رمان

    سپاس از همراهی شما

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.