رویای آشفته به قلم سمیه هرمزی
پارت سی و سوم
زمان ارسال : ۱۳۰ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 12 دقیقه
صبح که از در عمارت بیرون می رود،هنوز چند قدم بر نداشته صدای آیه او را در جایش میخکوب میکند.
-اوغور بخیر،کجا با این عجله،گوسفند چِرا می بری؟
خیال نفسی عمیق کشیده تا به خودش مسلط باشد و بعد با لبخندی ژکوند سمت آیه بر می گردد.
-صبح قشنگت بخیر عمه.
-کجا ناشتا و چیزی نخورده؟
کف دستان عرق کرده اش را به مانتویش میمالد.
-قبل کلاس پیانو خرید دارم میخوام انجام بدم.
آیه
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
سمیه هرمزی | نویسنده رمان
توضیح داده شد
۴ ماه پیشAa
00عالی وزیبا ممنون👏🌹
۴ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
ممنون از همراهیتون
۴ ماه پیش....
00عالی بود. ممنون از نویسنده
۴ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
ممنون از همراهیتون
۴ ماه پیشملیحه
۴۲ ساله 00خیلی قشنگه
۴ ماه پیشسمیه هرمزی | نویسنده رمان
ممنون از همراهیتون
۴ ماه پیش
مریم گلی
40من بازم متوجه نشدم که چرا بخاطر شروین مجبور شد از خیال دست بکشه ،ممنونم نویسنده جان