پارت سی و یکم

زمان ارسال : ۱۳۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه


به صدای باز شدن در پرده توری پنجره‌ی کوچک اتاق را کنار می‌زند.خودش است از مهمانی آمده اما گویا عصبانیست.از ان خوشحالی اولیه هیچ در چهره ندارد.بعد از آوردن ماشین به داخل در را محکم بسته و قفل می کند.از اینکه مطمئن است کوروش از چیزی ناراحت است بی معطلی در را باز کرده و از پله های زیرزمین بالا می‌رود.
-چی شده شاه پسر دمغی چرا؟مهمونی خوش گذشت؟.
اخم می کند:برو بگیر بخواب اصلا حوصله

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • نگین

    00

    ممنون قشنگ نوشتید

    ۴ ماه پیش
  • Aa

    00

    ممنون زیبا بود.چه خوب آینده رو در خواب میبینه🌹

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.