پارت بیست و سوم

زمان ارسال : ۱۴۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 9 دقیقه

کامران از سرسختی او به ستوه آمد. آه خدای من! این دختر چی تو سرشه؟ آدم رو می‌بره لب چشمه و تشنه برمی‌گردونه!

او را از افکارش بیرون کشید: می‌خوای همین حالا شرطم رو بگم یا نیاز به فکر کردن داری؟

به خود آمد: نه... بگو مشتاقم که بشنوم. ارغ ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.